آموزش و راهنمای نویسندگی
اصول نویسندگی
شاید اولین چیزی که به ذهن شما می آید این سؤالات باشد که، چگونه نویسندگی را شروع کنیم؟ چگونه نویسنده شویم؟ نویسندگی -مثل هر فن و هنر دیگری- مراحلی دارد؛ یعنی نویسنده، کار خود را از جایی شروع و به جای دیگر ختم میکند. نویسندگی، فقط سر و کار داشتن با قلم و کاغذ نیست، اینها ابزار است، بلکه فرآیندی پویا، اندیشورانه، خلاّق و هنری است. ندانستن این فرآیند (سیر، جریان، مراحل) کار را برای علاقه مندان، به ویژه کسانی که تازه به ساحت قلم در آمدهاند، دشوار میسازد و گاه ذوقشان را هم پژمرده میکند؛ از این رو در این قسمت، به اجمال این مراحل را مرور میکنیم:
- محتوا و اندیشه؛
- سبک قلم و شیوه بیان؛
- جمله بندی و عبارت پردازی؛
- واژه گزینی؛
- مسائل صوری.
۱. محتوا و اندیشه
چنان که از نامش پیداست، مربوط به مسائل علمی و محتوایی اثر و بُعدِ تفکر و اندیشه آن است. بدیهی است هر نویسندهای که قلم به دست میگیرد به محتوای موضوعی که قصد نگارش دارد، آگاه و در آن زمینه، اندیشیده است؛ مثلاً اگر در زمینه «تربیت کودک» مینویسد در این باره، تخصص یا اطلاعات اجمالی یا تفضیلی دارد و یا از تجربههای خود، بهره برداری کرده است. یا کسی که در صدد نگارش «قانون علیت»، «انرژی هستهای» و «سلولهای بنیادی» است، حتماً باید فلسفه، فیزیک هستهای و زیست شناسی خوانده باشد. پس محتوا در گروِ آموزشها و مطالعات پیشین است.
اما نگارش درباره «فصل بهار» یا «یک روز بارانی» و امثال اینها ذوق و اندیشه لازم دارد و مهمتر از همه، دانستن تکنیکهای «توصیف» و «مقایسه» است؛ یعنی این که نویسنده بداند چگونه و از چه راههایی باید به «توصیف بهار» بپردازد، چه نقطههایی را برجسته کند و… . یا در «مقایسه» از چه شیوههایی سود ببرد، چگونه فصلها را با هم مقایسه کند و ویژگیهای هر یک را شرح بدهد.
۲. سبک قلم و شیوه بیان
نویسنده به سه سبک و شیوه میتواند مطالب خود را بیان کند: علمی، ادبی و عامیانه؛ یعنی سه نوع قلم وجود دارد. انتخاب نوع قلم و سبک بیان، بسته به آن است که نویسنده در چه مقامی مینویسد: اگر در مقام علمی و پژوهشی باشد باید نوع قلم خود را علمی برگزیند، اگر ادبی باشد به شیوه ادبی و اگر محاوره و داستانی باشد به شکل عامیانه؛ مثلاً در مورد خبر دادن از «طلوع خورشید» همین سه شیوه فوق را میتوان به کار برد. اگر کسی بگوید: «خورشید طلوع کرد»، این جمله، به شیوه علمی نوشته شده؛ یعنی واژهها مستقیماً بر معانی دلالت میکند و از آرایههای ادبی در آن استفاده نشده است.
اما این جمله که: «گُل خورشید شکفت»، همان معنای طلوع کردنِ خورشید را میرساند اما با استفاده از تشبیه و استعاره، لذا سبک بیان و شیوه قلم آن، ادبی است. باز در این باره اگر بخواهیم به سبک محاوره و عامیانه بنویسیم می گوییم: «خورشید در اُومد». معمولاً در داستانها یا نقلهای عامیانه از این شیوه استفاده میشود. البته در پارهای نوشتهها مثل داستان، گاهی از دو سبکِ ادبی و عامیانه، هم زمان استفاده میشود. در سبکهای علمی و پژوهشی هم آرایههای ادبی هست ولی اندک. سبک قلم و شیوه بیان همین مجله، علمی-پژوهشی است.
۳. جمله بندی و عبارت پردازی
پس از اندیشه و انتخاب سبک قلم، اینک باید مطالب خود را یا به سبک علمی یا ادبی و یا عامیه روی کاغذ بیاوریم. در این هنگام باید به هوش باشیم که جمله بندیها، مطابق دستور زبان باشد. ابهام در جمله بندی، ضعف تألیف، پیچیدگی، پیروی از الگوی جمله بندی فرنگی، آوردن عبارتهای فرعی زیاد، رویکرد به جملههای کوتاه یا عادت به جمله بندی بسیار مختصر، از آفتهای جمله بندی و عبارت پردازی است.
۴. واژه گزینی
در هنگام جمله بندی، از واژهها و کلمهها استفاده میکنیم و همینها جملهها را میسازند، بنابر این باید دقت کرد که زیبایی جمله، در گرو انتخاب واژه مناسب و جذاب است و این، میسّر نمیشود مگر این که نویسنده در اثر مطالعه بسیار، واژههای فراوانی را در حافظه خود جای داده باشد. نویسندهای که به فقر واژگانی دچار است و در حافظه خود، کلمات اندکی دارد، نوشته خود را با واژههای تکراری و یک سان مینویسد و خواننده را در جادهای خشک و بی آب و سبزه، و فاقد تنوع، حرکت میدهد و در نهایت، او را خسته و رنجور میسازد. نویسنده در هر رشتهای از علوم که قلم می زند باید مجموعه وسیعی از واژهها، ضرب المثل ها، حکایتها و داستانها را در ذهن داشته باشد و به موقع و ماهرانه از آنها بهره ببرد.
۵. مسائل صوری
نویسنده پس از اندیشه، انتخاب سبک قلم، جمله بندی و واژه گزینی، اینک نوشته خود را به پایان رسانده است، اما کار نگارش، تمام نیست، زیرا باید با آرایشهای صوری، آن را خواندنیتر، جذابتر و زیباتر کند. اکنون ممکن است بپرسید: این آرایشهای صوری چیست و چگونه میتوانیم صورتِ نوشته خود را زیبا کنیم؟ نویسنده با علائم نقطه گذاری، رسم الخط (املای) یک دست، پاراگراف بندی، تنظیم صحیح پاورقی و ارجاعات، چینش درست آیات و روایات و نقل قولها و بهره گیری از نشانههای اختصاری، به زیباسازیِ صورت میپردازد.
همین جا باید بگوییم: هنگامی «صورتِ» نوشته زیبا میشود که «سیرتِ» زیبایی داشته باشد. اگر نوشتهای از جنبههای اندیشه، جمله بندی، واژه گزینی و سبک بیان، نازیبا و پر مشکل باشد، آرایشهای صوری بر او کارگر نخواهد افتاد. پس نویسنده باید بنای نوشته خود را از ابتدا محکم و اصولی بالا ببرد تا رنگ آمیزی های صوری بر جلوههای آن بیفزاید؛ وگرنه خانهای که از پای بست ویران است، نقشِ ایوان بر آن، سودی ندارد.
نویسندگانی که پُر مایه و اندیشورانه مینویسند و در نگارش، صاحب سبک و قلماند، به آرایههای صوری، بسیار اهمیت میدهند، چون میدانند که ظرافت کاریهای صوری، نوشته آنان را روانتر و برای خواننده، جذابتر میکند. در شرح حالِ گوستاو فلوبر -نویسنده فرانسوی- آوردهاند: «او گاهی نصف روز، درباره یک ویرگول و استفاده صحیح از آن، میاندیشید». روشن است که این وسواس و دقت، همیشگی نبوده بلکه گاهی چنین میشده است، چون اگر عادت و رویه دائمی باشد، تمسخرآمیز خواهد شد.
راههای حرفهای شدن در نویسندگی به روایت نویسندگان بزرگ جهان
بسیاری معتقدند که توانایی نویسندگی و نوشتن خوب، استعدادی است که تنها قشر خاصی آن را دارا میباشند. این افراد تصور میکنند انسانها دو دستهاند: دسته اول کسانی که نویسندگان ماهری هستند و ناخودآگاه خوب مینویسند و دسته دوم افراد بیچارهای که تلاش آنها برای بهتر نوشتن بیفایده و ناامیدکننده است. ولی این طرز تفکر درست نیست و شما هم سعی کنید آن را باور نکنید. در واقع خوب نوشتن نوعی هنر است که با تفکر و الهام مرتبط بوده و همه ما قادر هستیم بهترین متنها را بنویسیم.
در دنیای جدید که محتوا و شبکههای اجتماعی بر بسیاری از امور تأثیرگذار بوده و نقش مهمی ایفا میکنند، ما هم برای اینکه در صحنه حضور داشته باشیم و در یک صنعت خاص، کسبوکار مدنظرمان و یا ساخت برند شخصیمان موفق شویم، باید بتوانیم بهترین متنها را نوشته و منتشر کنیم. همه افراد این قابلیت و توانایی را دارند که نوشتههای معمولی خود را به نوشتههایی الهامبخش و جذاب برای مخاطبانشان تبدیل کنند. اولین گام در این راه به وجود آوردن یک مدل ذهنی مناسب است.
۱. مطالعه آثار بزرگان
هانتر تامپسون به رونویسی کردن از رمانهای ارنست همینگوی معروف بود. او این کار را فقط برای شناختن و فرا گرفتن واژهها انجام میداد.
۲. همه چیز را با دقت مشاهده کنید
مارینا کیگان، نویسنده جوان و درخشانی بود که درست پنج روز پس از فارغ التحصیلی اش از دانشگاه ییل با نمره عالی، درگذشت. آخرین نوشته وی در ییل دیلی نیوز با نام «در برابر تنهایی»، در یک هفته پس از انتشارش بیش از ۱ میلیون بار مورد بازدید قرار گرفت. با بررسی عمر کوتاه زندگی حرفهای او شاید بتوان گفت که کیگان استاد هنر مشاهده بوده است. هنری که بزرگترین سرمایه یک نویسنده است. وی در درخواست خود برای حضور در کلاس نگارش به شیوه اول شخص دانشگاه ییل، نوشت: «حدود سه سال پیش شروع به نوشتن یک فهرست کردم. این فهرست ابتدا در یک دفترچه یادداشت نوشته میشد اما اندک اندک به یکی از صفحات همیشه باز واژه پرداز رایانه شخصیام بدل شد. من نام این لیست را فهرست چیزهای جالب گذاشتم و قبول دارم که اندک اندک، تکمیل روزانه این فهرست به یکی از عادتهای همیشگی من بدل شد. من، همه جا و همه وقت از کلاس گرفته تا کتابخانه و پیش از رفتن به رختخواب، در قطار، هر چیزی که به نظرم جالب میآمد را به لیست اضافه میکردم. حرکت دستهای خدمتکار، چشمان راننده تاکسی، و همه چیزهای عجیب و غریبی که مشاهده میکردم و میشد در وصف آن عبارتی نوشت را در این لیست میآوردم. کار به جایی رسید که در حال حاضر ۳۲ صفحه کامل که خطوطش تک فاصلهای هستند (یعنی فاصله بین خطوط در پردازشگر واژگان به اندازه یک اسپیس است) از چیزهایی که برای من جلب بودهاند دارم. »
۳. رؤیا پردازیهای روزانه
رؤیا پردازی شاید عادت چندان پسندیدهای نباشد اما میتواند شما را در پیوند خوردن با احساسات و افکارتان یاری رساند. رؤیاپردازی منبع تمامی نوشتههای خوب (و بد) است. بی جهت نبود که جوآن دیدین تعمقاتش را اینگونه بیان میکند که: آیا جز این است که تنها با رؤیا پردازی و نوشتن میتوانم به اندیشههایم دست پیدا کنم؟
۴. نوشتن از تجربههای واقعی شخصی
گابریل گارسیا مارکز در مصاحبهای با پاریس ریویو، بر اساس تجربههای شخصی خود به نویسندگان جوان توصیه کرد، آنچه را که میدانند بنویسند. گرترود آستین، درباره فرایند نوشتن میگوید: حس خلاقانه نوشتن خواهد آمد، البته اگر وجود داشته باشد و شما اجازه صادر کنید. وی میافزاید: همیشه از این نکته متحیرم که مرا به خاطر تخیلات قویام تشویق میکنند، در حالیکه به واقع تمامی آثار من پایهای در واقعیت دارند. مشکل اینجاست که واقعیتهای حوزه کارائیب، بیشتر شبیه تخیلات رام نشدنی است.
۵. نوشتن اولین اولویت شما باشد
هنری میلر در ده فرمان برای نوشتن خود آورده است: نویسنده جدی باید هنر و حرفه خود را بالاتر از هر چیزی قرار دهد. میلر توصیه میکند: اول از هر کاری بنویسید. نقاشی کردن، گوش دادن به موسیقی، وقت گذرانی با دوستان، سینما رفتن و همه کارهای دیگر باید در اولویتهای بعدی نوشتن قرار بگیرند.
۶. منبع الهام بخش خلاقه خود را (در هر جا که ممکن است) بیابید
برای اینکه حس نوشتن بیاید، باید یک منبع الهام بخش خلاقانه برای خود پیدا کرده و مرتباً به آن رجوع کنید. آستین میگوید، بهترین ایده کارهایش زمانی به ذهنش رسید که در حین رانندگی به گاوی کنار جاده خیره شد. او تنها ۳۰ دقیقه در روز مینوشت و مابقی وقت خود را در اطراف مزارع رانندگی میکرد و هر گاه گاو متفاوتی پیدا میکرد، به آن خیره میشد تا ایده خلاقانهای مناسب روحیاتش به ذهنش خطور کند.
۷. آنچه را انتخاب کردهاید بپذیرید
آیا دوست دارید مانند یک نویسنده زندگی کنید؟ عالیه! اما مطمئنید که مجذوب یک مدل ایده آلیستی از زندگی نویسندگی نشدهاید که هیچ تطابقی با واقعیت ندارد؟ مارگارت آتوود در گاردین نوشته است: برای نویسنده شدن، احتمالاً نیاز به یک فرهنگنامه جامع، یک کتاب دستور زبان ابتدایی و البته چسبیدن به واقعیت دارید!. این آخری یعنی اینکه: هیچ چیز مجانی نیست. نویسندگی کار و حرفه شماست. در عین حال نوعی قمار است. شما هرگز حقوق بازنشستگی دریافت نخواهید کرد شاید سایر مردم اندکی به شما کمک کنند اما در کل باید روی پای خودتان بایستید. هیچ کس مجبورتان نکرده که نویسنده باشید. خودتان نویسندگی را انتخاب کردهاید، پس ناله و شکایت نکنید.
۸. گوشهای دنج برای تنهایی بیابید.
اسمیت خصوصاً تاکید میکند: مکانی که برای نوشتن انتخاب میکنید باید دنج و خلوت باشد. هنگام نوشتن از زمان و فضای خود محافظت کنید. همه را از نوشتههای خود دور نگه دارید حتی اگر عزیزترین کسانتان باشند.
۹. خودتان را روانکاوی کنید
اگر هنوز برای نوشتن مطالب خود گیج هستید و یا اصلاً مطمئن نیستید که برای نوشتن به اندازه کافی در زندگی خود تجربه کسب کردهاید بهتر است اندکی حافظه خود را مرور کنید. فلانری اوکانر این قانون را اینگونه بیان میکند: هر کسی که از دوران کودکی جان سالم به دربرده، به حد کافی اطلاعاتی از زندگی کسب کرده که بتواند تا آخر عمر دربارهشان بنویسد.
۱۰. جمله کلیدی یا ایده اصلی را روی هوا بزنید
به محض اینکه ایده یا تکلیف بزرگ نوشتن در مقابلتان قرار گرفت تا آن را به واژه تبدیل کنید، به راحتی در دامنه تعهد نگارش آن غرق خواهید شد. اما در تمامی آثار بزرگ داستانی و غیر داستانی، یک اتفاق ثابت همواره رخ داده است. همیشه یک ایده، یک جمله یا یک پاراگراف است که باید در لحظه مناسب جلوی دیدگان نویسنده قرار بگیرد.
آنا لموت در کتاب پرنده با پرنده، که مجوعه نصیحتهایی است درباره زندگی و نوشتن، مینویسد: نویسندگان باید یاد بگیرند که پروژههای خود را همچون گامهای آغازین نوزاد به پیش ببرند. نویسنده کتاب مواهب سفر کردن مینویسد: برادر بزرگم تلاش میکرد تا گزارشی را درباره پرندگان بنویسند که سه ماه برای آن وقت داشت و فردا روز تحویل دادن آن بود. ما همه دور هم در اتاق نشیمن جمع شده بودیم و او روی میز آشپزخانه نشسته بود در حالیکه اطرافش را کاغذهای سفید، خودکارهای جورواجور و کتابهای باز نشده ای درباره پرندگان احاطه کرده و او بهت زده از وظیفه سنگین نوشتن گزارش نزدیک بود از شدت ناراحتی گریه کند. سپس پدرم در کنار او نشست، به آرامی دست روی شانههایش نهاد گفت: پرنده با پرنده رفیق، فقط اینطور فکر کن که پرنده با پرنده است.
۱۱. تنها با خودتان رقابت کنید
ویلیام فاکنر که هنرمند را «موجودی رانده شده توسط شیاطین» میداند، همیشه از کار خود ناراضی بود. اگرچه نارضایتی تا حدودی اجتناب ناپذیر است، اما اگر دست از مقایسه کردن کارهایتان با آثار دیگران بردارید، اندکی جلوی این حس گرفته میشود. فاکنر در سال ۱۹۵۶ در مصاحبهای با پاریس ریویو گفت: نویسندگان هرگز نباید از کاری که انجام دادهاند راضی باشند. نوشتهها هرگز به آن خوبی که باید باشند از کار در نمیآیند. خود را با مقایسه کردنهای بیهوده با پیشینیان و معاصرانتان عذاب ندهید. فقط سعی کنید از خودتان بهتر باشید.
۱۲. فقط انجامش بدهید.
استفان کینگ درباره اینکه چگونه میتوان نویسنده نیرومندی شد، دو نکته دارد، و تقریباً تمام حرفهای بالا به همین جا ختم میشود: زیاد بخوانید و زیاد بنویسید. من هیچ راهی به جز این دو بلد نیستم، هیچ میانبری وجود ندارد.
۱۳. نویسندگی را با لذت انجام دهید
جویس کارول اوتس، در قوانین شماره یک تا ده خود برای نویسنده خوب شدن (که از طریق توئیتر منتشر شده) مینویسد: با قلب خود و از سر عشق بنویسید.
۱۴. تنها یک راه و روش برای نوشتن وجود ندارد
همانطور که تنها یک روش برای تربیت فرزندانمان وجود ندارد؛ بنابراین سعی کنید روش و سبک خاص خودتان را یافته و بر اساس آن پیش بروید.
۱۵. کلمات ما سفیران ما هستند
این کلمات هستند که ما را به دیگران میشناسانند؛ بنابراین باید دامنه واژگان خودمان را توسعه داده و در به کار بردن واژهها حساس باشیم. لازمه این امر به کار بردن مناسبترین واژهها در موقعیتهای خاص است.
۱۶. نوشتن ابزار عادی نیست
نوشتن یک ابزار قدرت است که شما باید قادر باشید به بهترین و کارآمدترین نحو ممکن از آن استفاده کنید؛ بنابراین توانایی نوشتن را دستکم نگرفته و تا میتوانید آن را تقویت نمایید تا در دنیای امروز صاحب بیشترین قدرت شوید.
۱۷. رمز تبدیلشدن به یک نویسنده خوب، مولد بودن است
به عبارت سادهتر رمز تبدیلشدن به یک نویسنده بهتر این است که بیشتر بنویسیم. تنها با نوشتن و تمرین و تکرار زیاد است که میتوان به یک نویسنده کاربلد و قهار تبدیل شد؛ بنابراین از هر فرصتی برای نوشتن استفاده کنید.
۱۸. رعایت قواعد درست نویسی و داشتن صبر و حوصله
برای بهتر نوشتن لازم است که علاوه بر تبدیل نوشتن به یک عادت روزانه و یادگیری قوانین و قواعد درستنویسی، صبر و حوصله کافی هم داشته باشیم.
۱۹. ساده نویسی
هیچکس شما را به خاطر بیشازحد ساده نوشتن مطالب و مفاهیم برای فهم بهتر و سادهتر مخاطب، سرزنش نخواهد کرد؛ بنابراین تا میتوانید متن نوشتهتان را ساده بنویسید و پیامتان را به واضحترین شیوه ممکن به مخاطب منتقل کنید.
۲۰. خواننده را احمق فرض نکنید
هنگام نوشتن فرض کنید خواننده چیزی نمیداند ولی یادتان باشد که او را احمق فرض نکنید.
۲۱. استفاده از کلیشه ممنوع
تا حد ممکن از به کار بردن حرفهای کلیشهای و اصطلاحات خاص در نوشتههایتان خودداری کنید و اگر مجبور به استفاده از این موارد در متنتان شدید، آن را بسیار محدود نمایید.
۲۲. جدی گرفتن مرحله بازنویسی
نبایستی پیشنویس اولیه بد، باعث انتشار مطالب نامناسب و غیراستاندارد شود. بلکه تهیه پیشنویس بخش ضروری فرایند نوشتن یک متن عالی است؛ بنابراین کیفیت پیشنویس نقشی در کیفیت نوشته نهایی ندارد و آنچه مهم است مهارت و توانایی نویسنده در ویرایش متن خود است. همه افرادی که شما فکر میکنید نویسنده خوبی هستند، پیشنویسهای وحشتناکی دارند؛ اما رمز کار آنها این است: آنها بهترین ویراستار کارهای خودشان هستند. ویرایش کردن فقط شامل اصلاحات گرامری نمیباشد بلکه علاوه بر آن، شامل اصلاح ساختار متن بهمنظور ارائه پیامی واضح و روشن به مخاطبان نیز است.
۲۳. پیوسته بنویسید
سعی کنید پیوسته بنویسید و در میانه نوشتن یک متن، وقفه ایجاد نکنید، در غیر این صورت از کیفیت نوشتهتان کاسته خواهد شد. علاوه بر این تعیین مهلت مقرر، لازمه نویسندگی خوب و اثربخش است؛ بنابراین هنگام شروع به کار، مهلتی برای اتمام کارتان تعیین کنید.
چگونه کتاب بنویسیم؛ قدم به قدم تا نویسندگی
چگونه کتاب بنویسیم؟ باید بپذیریم هیچکس نویسنده به دنیا نمیآید و شکستهای پی در پی، مقدمه پیروزی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بزرگ دنیا بوده است، از جمله جک لندن که نخستین تلاشهایش در نویسندگی حرفهای با شکست مواجه شد، اما سرانجام، نام او به عنوان یکی از نخستین نویسندگان آمریکایی در تاریخ ثبت شد که از راه نوشتن به ثروت زیادی دست یافت. همینطور میتوان از پابلو پیکاسو، نقاش معروف اسپانیایی، نام برد که با تمرین و کپیبرداری از آثار بزرگان در نوجوانی پا به دنیای هنر گذاشت. در پاسخ به سؤال چگونه کتاب بنویسیم با سه روش نوشتن کتاب، رمان، کتاب غیرداستانی و کتاب تخیلی آشنا میشوید تا به پشتوانه تمرین، نوشتن کتاب را تجربه کنید.
هر کسی که داستانی برای گفتن داشته باشد، میتواند کتاب بنویسد، خواه برای لذت خودش، خواه برای انتشار، که به این وسیله در دسترس همگان قرار بگیرد (و صد البته به فروش هم برسد). اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که هنگام استراحت در پارک یا خواندنِ رمانهای مورد علاقهتان، شروع به خیالبافی میکنید، بهتر است به داستان نوشتن فکر کنید. اگرچه نوشتن کتاب شاید کار سختی به نظر آید، اما شما از پس آن برمیآیید. این قسمت نکات مفیدی را درباره نوشتن کتاب ارائه میکند. کافی است حوصله به خرج دهید و فقط به موضوعاتی فکر کنید که مردم به خواندن آنها تمایل دارند. با دوستان خود مشورت کنید تا شاید با الهام از آنها، ایدههای شگفتآوری برای داستاننویسی به ذهنتان برسد!
روش اول: گامهای نخست در نوشتن کتاب
گام اول: یک دفتر یادداشت بخرید
شاید هم چند تا! احتمالاً ترجیح میدهید داستانتان را با کامپیوتر تایپ کنید، اما وقتی ایدهای به ذهنتان میرسد، شاید در آن لحظه، به کامپیوتر دسترسی نداشته باشید. بنابراین، بهترین کار این است که به روش سنتی عمل کنید و هر جا که میروید قلم و دفتر همراهتان باشد. علاوه بر این، نویسندگان بسیاری به رابطه بین ذهن، دست و حرکت قلم روی کاغذ، ایمان دارند. پس با این اوصاف، پیش از کنار گذاشتن این ابزار سنتی و جادوی آن در تجربه نویسندگی، حداقل یک بار آن را امتحان کنید.
- یک دفتر یادداشت با جلد چرمی یا ورقهای مقوایی، مسلماً محکم و بادوام است و جا و وزن قابلتوجهی از کولهپشتی یا کیف شما را هم به خود اختصاص میدهد، در حالی که یک دفتر یادداشت فنری شاید آنقدر محکم نباشد، اما سبک است و باز نگه داشتن آن آسان است، از همه مهمتر، اگر نوشتهها به نظرتان بد بیاید، کندن یک برگ از دفتر یادداشت فنری کار راحتی است!
- فنری بودن یا نبودن دفتر یادداشت به کنار، بهتر است به جای کاغذ خطدار از کاغذ شطرنجی استفاده کنید، چون ممکن است حین فکر کردن به موضوع، طرح و نقشهایی به ذهنتان برسد که مایل باشید آنها را به داستان بیافزایید. همچنین، کاغذ شطرنجی ابزار مفیدی برای فاصلهگذاری میان پاراگرافها و ترسیم خطوط کلی است.
گام دوم: استارت فکر کردن را بزنید
حالا که دفتر و قلم در دست شما است، وقت آن است که شاخ غولِ نوشتن را بشکنید. چند صفحه نخست را به نوشتن ایدههای داستان، اختصاص دهید. وقتی حس کردید ایدههای کافی را نوشتهاید، آنها را دو بار مرور کنید. سپس، ایدههایتان را با چند نفر در میان بگذارید و از نظرات آنها مطلع شوید. بهترین ایده را انتخاب کنید و مطمئن شوید موضوع منتخب شما به تازگی توسط نویسندگان دیگر چاپ نشده باشد. حالا، چند روزی صبر کنید. برای اطمینان مجدد، ایدهها را دوباره بررسی کنید و به مرحله بعد بروید.
گام سوم: شرح مختصر داستان را بنویسید
نکات مهم درباره شخصیتهای داستان، مکانها و به طور خلاصه، تمام جزئیات کوچکی که یک داستان طولانی را شکل میدهد، بنویسید. نوشتن شرح مختصر، مزایای بسیاری دارد، از جمله:
- هنگام شرح مختصر بخشهای مختلف داستان، ممکن است ایدههای جدیدی به ذهنتان برسد (آنها را بنویسید!).
- چیزی از شرح مختصر داستان به هدر نمیرود. برای نمونه، شاید حتی شخصیتی را توصیف کنید که هرگز در داستان حضور مستقیم ندارد، اما شخصیتهای دیگر داستان را تحت تأثیر قرار میدهد.
گام چهارم: تمام شخصیتهایی را که معنای خاصی در داستان دارند در یک جدول یا نمودار بنویسید
از دفتر یادداشت خود برای افزودن به جزئیات شخصیتها در جدول، استفاده کنید. حتی برای چند شخصیت مهم، یک شرح مختصر بنویسید. این کار به شما کمک میکند آنها را تجسم کنید و بیشتر به آنها فکر کنید، حتی درباره شخصیت خودتان هم بیشتر میآموزید و هر زمان ایدههای آنی به ذهنتان نرسید، همیشه میتوانید به این جدول رجوع کنید.
گام پنجم: رئوس مطالب را تهیه کنید
- رئوس مطالب به تعریف آرک یا قوس داستانی کمک میکند. آرک داستانی شامل اجزائی میشود نظیر: مقدمه، طرح داستان (یا پیرنگ)، شخصیتها، پرداخت صحنههای منتهی به کشمکشهای بزرگ یا نقطه اوج داستان، نتیجه نهایی و پایان داستان.
- معرفی داستان بسته به اینکه شما چه کسی هستید، میتواند سختترین بخش کار باشد. بهترین کار این است که تا جای ممکن، این کار را به اختصار انجام دهید. برای مثال، بگویید: «میخواهم یک رمان معمایی بنویسم و طرفدار جنگ جهانی دوم هستم» و آن را اینگونه بنویسید: معمایی، جنگ جهانی دوم. خوبی این کار این است که صرفاً با اختصار آن دو جمله، به دو حیطه وسیع اشاره و فوراً حوزه احتمالاًت را محدود میکنید. حالا، دست کم، دوره زمانی و تمرکز داستان، روشن شده است. ماجرای مرموزی در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است. سعی کنید روی این موضوع بیشتر تمرکز کنید.
- آیا موضوعِ داستان، شخصی است یا کلی؟ موضوعِ جنگ جهانی دوم قطعاً میتواند هر دوی اینها را در بربگیرد. اما بهتر است بگویید موضوع داستان، شخصی است. داستانِ یک سرباز است.
- داستان چه زمانی اتفاق میافتد؟ اگر داستانِ یک سرباز جنگ جهانی دوم باشد، واضح است که زمان وقوع داستان، جنگ جهانی دوم است. این یکی از تصمیماتی است که فوراً با آن مواجه میشوید. بگویید که در واقع، داستان در زمان حال اتفاق میافتد، چیزی که منجر به سؤال بعدی میشود: «چطور حال؟» در ادامه، سناریوی اولیه را مطرح کنید: شخصیت اصلی داستان دفتر خاطراتی پیدا میکند. این دفتر خاطرات پدربزرگ او و مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است. اینجا یک حقیقت فاش میشود. پدربزرگ هرگز از جنگ بازنگشته است، اما هیچکس نمیداند چه اتفاقی افتاده است. شاید قهرمان داستان شما بتواند در این دفتر خاطرات جواب را پیدا کند.
- حالا درست از ابتدای کار به برخی از سؤالات کلیدی جواب دادهاید. چه کسی؟ قهرمان داستان، چه زمانی؟ گذشته و حال، چه چیزی؟ دفتر خاطرات، و معمای یک فرد گمشده. اما هنوز جواب «چرا» را نمیدانید. این یکی از چیزهایی است که باید کشف کنید. چگونه؟ برای پیدا کردن جواب، باید سوالاتی را از خودتان بپرسید.
- شخصیتهای داستان را پرداخت کنید. با شخصیتهایی که در مقدمه معرفی کردهاید، شروع کنید. در این مثال، دو شخصیت معرفی شدهاند: مرد جوان و پدربزرگش. شما میتوانید خصوصیات هر دوی این شخصیتها را صرفاً از طریق فضاسازی مشخص کنید و در جریان داستان، شخصیتهای جدید را معرفی کنید. پدربزرگ قطعاً صاحب خانوادهای بوده است، پس حتماً مادربزرگ وارد صحنه داستان خواهد شد. صحبت از دو نسل است، نسل پدربزرگ و مرد جوان، بنابراین، والدین مرد جوان که پسر یا دختر پدربزرگ هستند هم از دیگر شخصیتهای داستان خواهند بود. میبینید که به همین راحتی میتوان شخصیتها را وارد صحنه داستان کرد.
- به همین منوال ادامه دهید و از یک شخصیت، شخصیتهای دیگری را که با او در تعامل هستند، وارد داستان کنید. طولی نخواهد کشید که شخصیتهای متعدد و روابط میان آنها را خلق کردهاید. این اتفاق خوشایندی است، به ویژه اگر رمان از نوع معمایی باشد.
- در فرایند پرداخت شخصیتها، احتمالاً سوالاتی را از خودتان میپرسید که همان سؤالات را خواننده به زودی از خود میپرسد: «بعد چه اتفاقی میافتد؟» از این سؤالات برای پیشبرد داستان استفاده کنید. در این داستان، مرد جوان میخواهد پدربزرگش را پیدا کند. از آنجا که تنها سرنخ او، آن دفتر خاطرات قدیمی است، پس، او با اشتیاق دفتر خاطرات را میخواند و پی میبرد چه اتفاقی برای پدربزرگش افتاد که او و همسر باردارش (مادربزرگ) را وادار کرد از شهر کوچکی در کنتاکی راهی سواحل نورماندی شوند و سرانجام، خودش پشت خطوط دشمن مجروح شود. تمام اینها را پدربزرگ در دفتر خاطراتش نوشته است. او هرگز به خانه نمیرسد. با دانستن این اطلاعات، خواهید دید پرسشها و الگویی در ذهن شما نقش میبندد:
- وقایع هم در زمان «حال» و هم در دوران جنگ جهانی دوم رخ میدهند. هنگامی که دفتر خاطرات نوشته میشود، سال ۱۹۴۴ است و هنگامی که نوه، آن دفتر خاطرات را پیدا میکند، زمان حال است.
- برای افزودن کنش به داستان، مرد جوان باید کاری کند. از آنجا که پدربزرگ به خانه برنمیگردد، مرد جوان را به آلمان بفرستید تا او را، زنده یا مرده، پیدا کند.
- مادربزرگ کجای این داستان است؟
- فرایند ایجاد آرک داستانی را ادامه دهید، اما در این نقطه، حتی میتوانید پایان موقتی را برای داستان حدس بزنید: مرد جوان پی میبرد چرا پدربزرگش به خانه بازنگشت و چگونه دفتر خاطراتش به خانه رسید. از این جا به بعد، تمام کاری که باید انجام دهید این است که در وسط داستان، همه چیز را بنویسید.
- «خط زمانی» چکیده داستان را رسم کنید (خط زمانی نمایش فهرستی از وقایع داستان به ترتیب زمانی است). حالا که چکیده داستان را نوشتهاید (البته کاملاً مختصر و مفید)، آن را در قالب خط زمانی رسم کنید و نقطه عطف سرگذشت هر شخصیت را در خط زمانی خودش، قرار دهید. گاهی نقطه عطف سرگذشت چند شخصیت با هم در یک تاریخ، تلاقی میکند و گاهی چند شخصیت همگی از خط زمانی، محو میشوند. این وقایع را با ترسیم خطوط نشان دهید. اگر رشته افکارتان پاره شد، میتوانید از خط زمانی برای مرور کل داستان استفاده کنید.
گام ششم: بیرحمانه ویرایش کنید
اگر طرح داستان به جایی نمیرسد و کاری هم از دست شما برنمیآید، به آخرین جای داستان برگردید که منطقی به نظر میرسید و از آنجا برای ادامه داستان، به ایدههای جدید فکر کنید. ضرورتی ندارد برای پیشبرد داستان، دقیقاً به هر آنچه از پیش در خلاصه داستان گفتهاید، عمل کنید. گاهی اوقات، برای ادامه داستان به ایدههای جدید نیاز پیدا میکنید. هر جای این فرایند که باشید، قریحه نویسندگیتان شما را به هر جا که بخواهد میبرد. پس آن را دنبال کنید، چون این کار، بخشی از لذت نوشتن است.
روش دوم: چگونه داستان بنویسیم
گام اول: نام هر فصل کتاب را بنویسید و برای محتویات هر بخش تصمیم بگیرید
با این کار همیشه میدانید داستان هر بخش به کجا ختم میشود. نوشتن درباره شخصیتها هم، در آغاز کار میتواند تا انتهای مسیر مفید باشد.
گام دوم: عناصر یک رمان خوب را بشناسید
اگر میخواهید نویسنده موفقی باشید، درباره انتخاب نویسندگی به عنوان یک رشته دانشگاهی خوب فکر کنید (مگر اینکه انتخابتان را کرده باشید و الان دانشجوی این رشته باشید)، در غیر این صورت، ادبیات را انتخاب کنید. پیش از نوشتن، باید یاد بگیرید چگونه با روشنبینی و نگاه منتقدانه بخوانید. ساختار جمله، تمایز شخصیتها، شکلگیری طرح داستانی (پیرنگ) و پرداخت شخصیتها زمانی به درستی انجام میشود که منتقدانه خواندن را پیش از نوشتن، آموخته باشید.
- صحنه: صحنه از عناصر داستانی است که شامل زمان، مکان و شرایطی میشود که داستان در آن اتفاق میافتد. البته، شما به توصیف کامل صحنه نیاز ندارید. شما نیز مانند یک نقاش، اثری را خلق میکنید که در ذهن هر خواننده، تصویری متفاوت از خود به جا میگذارد.
- برای نمونه: ماریا از شیب تند اطراف قصر پایین رفت. هنوز دور نشده بود که یکی از پیشخدمتهای پدرش جلوی او را گرفت و گفت: «شاه فردیناند میخواهد شما را ببیند». این به خواننده سرنخی میدهد که شاید داستان در قرون وسطی اتفاق میافتد. ماریا نیز یک نام لاتین است که میتواند گویای محل زندگی او باشد و «شاه فردیناند» هم که یک سرنخ درست و حسابی است! در واقع، همسر شاه فردیناند، ایزابلای یکم کاستیا، سفرهای اکتشافی کریستف کلمب به دنیای جدید را در سال ۱۴۹۲ بعد از میلاد، تأیید و حمایت کرد، بنابراین داستان حول و حوش همان دوران اتفاق میافتد.
- شخصیتها: هر داستانی شخصیتهای اصلی و فرعی دارد. مهم است که شخصیتهای داستان شما جذاب باشند و به درستی معرفی شوند. معرفی صحنه و شخصیتها، مقدمهچینی نام دارد.
- کتابها انواع مختلفی از شخصیتها را شامل میشوند. قهرمان اصلی معمولاً شخصیت اصلی و کسی است که داستان، او را دنبال میکند. برای هر شخصیت اصلی، معمولاً یک ضدقهرمان وجود دارد، شخصیتی که برای پیشبرد داستان، کشمکش و بحران ایجاد میکند. معمولاً شخصیتهای منفی در کتابها ضد قهرمانها هستند، اما همیشه اینطور نیست.
- به یاد داشته باشید: شخصیت منفی، شاید از دید یک خواننده، ضدقهرمان و از دید خواننده دیگر، قهرمان اصلی باشد. صرفنظر از نقشهایی که آنها بازی میکنند، این نوع شخصیتها در موفقیت داستان، مهم هستند.
- کشمکش: چالش بزرگی است که یک شخصیت با آن روبهرو میشود و این کشمکش، معمولاً دلیل وجود داستان است.
- شاید از ماریا، دختر پادشاه، خواستهاند تا تصمیم بگیرد که به کریستف کلمب اجازه استفاده از کشتیها و ملوانان اسپانیایی را برای اکتشافاتش بدهد. ممکن است ماریا در باقی داستان با این مشکل روبهرو باشد.
- اوج داستان: نقطهای که در آن جدیترین چالش داستان اتفاق میافتد و جایی که نفس خواننده در سینه حبس میشود.
- شاید ماریا تصمیم بگیرد به کریستف کلمب اجازه ندهد از پول اسپانیا برای اکتشافاتش استفاده کند و کلمب از ماریا خواهش کند امکان سفر را برای او فراهم کند تا کلمب هم هر کاری که او میگوید انجام دهد تا این شانس را از دست ندهد. اینجا جایی است که ماریا باید تصمیم سختی بگیرد، تصمیمی که نتیجه کل داستان را مشخص میکند.
- نتیجه: نقطه اوج داستان را پشت سر گذاشتهایم، مشکل حل شده است و دیگر ابهامی وجود ندارد. توجه: اگر میخواهید رمان شما دنبالهدار باشد، حداقل یک یا دو نکته مبهم باقی بگذارید.
- برای مثال، ماریا تصمیم میگیرد به آرزوهای کلمب احترام بگذارد و به او اجازه رفتن بدهد و پدرش را قانع کند که خودش هم کلمب را در این سفر همراهی کند. اغلب برای خوانندگان جالب است با پایانی مواجه شوند که انتظارش را نداشتهاند، پس سعی کنید همیشه پایان داستان شما قابل پیشبینی نباشد.
- جزئیات: یکی از مهمترین بخشهایی است که در نوشتن یک کتاب باید به آن پرداخت. به جای اینکه فقط بگویید: «آسمان آبی بود»، به درجه رنگ آبی آسمان اشاره کنید. مثلاً بگویید: «آسمان به رنگ آبی نیلگون روشن بود». با این جزئیات، سطح گیرایی داستان را بالا میبرید. اما در این کار زیادهروی نکنید.
- شاخ و برگ دادن بیش از حد گویای این است که شما برای نوشتن داستان، احتمالاً خودتان را به آب و آتش میزنید. از زبان توصیفی استفاده کنید، اما ماهرانه عمل کنید و در داستان خود، از لحن شاعرانه بجا استفاده کنید.
گام سوم: طرح داستان خود را بنویسید
این کار به منزله نقطه آغاز شما در تثبیت داستان خواهد بود. نیازی به نوشتن هیچ چیز خیالی نیست، فقط یک ایده کلی از داستان بنویسید. در نیمه کتاب، به طرح اصلی داستان که نوشتهاید، رجوع کنید. شاید تعجب کنید اگر ببینید برداشت شما از کتاب، در فرایند نوشتن تغییر کرده باشد. میتوانید کتاب را به گونهای تغییر دهید که با طرح اولیه داستان مطابقت کند یا میتوانید طرح اولیه داستان را پاره کنید و داستان را تا هر کجا که پیش بردهاید، ادامه دهید. حتی میتوانید طرح اولیه را با طرح متفاوت کنونی ترکیب کنید. انتخاب با شماست. یادتان باشد این کتاب شما است.
گام چهارم: نوشتن را آغاز کنید
این بهترین بخش کار است. اگر با شروع کار مشکل دارید، به سراغ کشمکش داستان بروید و از آنجا شروع کنید. هر زمان نوشتن برایتان عادی شد و احساس راحتی کردید، توصیفات صحنه را به داستان اضافه کنید. احتمال دارد چیزهای زیادی را در داستان تغییر دهید، زیرا بهترین ویژگی نوشتن کتاب این است که میتوانید به تخیلتان پر و بال بدهید. تنها چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که این فرایند باید برای شما لذتبخش باشد، در غیر این صورت، شاید کتاب شما عاقبت سر از یک سطل زباله قدیمی زنگ زده درآورد.
گام پنجم: یادتان باشد از دفتر یادداشت فقط برای برنامهریزی استفاده کنید!
بهترین کار این است که داستانتان را تایپ کنید تا بتوانید نسخههای متعددی از آن را تهیه کنید، اشتباهات را به راحتی پاک کنید و آن را تحویل ناشران دهید.
روش سوم: چطور کتاب غیرداستانی بنویسیم
گام اول: موضوعی را انتخاب کنید که یا میشناسید یا میخواهید درباره آن بدانید
کتاب غیرداستانی شما میتواند حاوی اطلاعاتی درباره مکانی باشد که شاید خواننده بخواهد روزی تعطیلاتش را در آنجا بگذراند، یا به طور کلی، اطلاعاتی درباره یک مکان باشد. میتواند درباره جامعه امروز، یا درباره فردی باشد که مورد علاقه شما است. تنها هشدار در حیطه کتاب غیرداستانی این است که مطالب آن واقعی باشد. در واقع، کتاب غیرداستانی، محتوایی دارد (اغلب در قالب داستان) که خالق آن، با حسن نیت، مسؤلیت درستی یا صحت وقایع، افراد و اطلاعات ارائه شده در آن را بر عهده میگیرد.
گام دوم: تحقیق کنید
هر متخصصی زمانی مبتدی بوده است، اما برای یک متخصص هم، حداقل یک موضوع جدید برای یادگیری وجود دارد. هرگز نمیتوانید درباره یک موضوع، بیش از حد بدانید. هر گاه مشکلی دارید یا به بنبست رسیدهاید، یکی از این سه راه را برای حل مشکل انتخاب کنید:
- از اینترنت استفاده کنید. به کمک اینترنت، زمان اندکی برای محدود کردن حوزه تحقیق لازم است، اما اجازه دهید موتورهای جستجوگر به شما در تحقیق، یاری برسانند. فقط مقالههای اصلی را دنبال نکنید، مقالههای فهرست شده در بخش مرجع را هم در نظر بگیرید. در تالارهای گفتگو (فرومهای اینترنتی) یا جاهای دیگر، سؤالات خود را مطرح کنید تا شاید کسی شما را راهنمایی کند.
- کتاب غیرداستانی دیگری را که مرتبط یا درباره موضوع تحقیقتان است، بخوانید. شاید نویسندگان دیگر از زوایای مختلفی به موضوع نگاه کنند و اطلاعاتی داشته باشند که شما از آنها بیخبر باشید. شما میتوانید پیش از قرار دادن اطلاعات به دست آمده در داستان، از یک منبع مستقل، صحت آنها را جویا شوید.
- از یک متخصص کمک بگیرید. احتمالاً درباره موضوعی که شما از آن مینویسید، متخصصی وجود دارد که آن را مثل کف دست بشناسد. دنبال این متخصصان بگردید، برای وقت آنها احترام قائل شوید و از آنها بپرسید که آیا اطلاعات منحصربفرد و جالبی درباره موضوع شما در دست دارند.
- دائرهالمعارف بخوانید. بله. شاید کمی خسته کننده باشد، اما یک نفر باید این کار را انجام دهد و آن یک نفر شما هستید که باید تمام اطلاعات لازم را برای کتابتان جمعآوری کنید.
گام سوم: به صفحهآرایی و ساختار ظاهری کتاب اهمیت بدهید
صفحهآرایی شامل اندازه صفحه، حاشیه، قلمهای مورد استفاده، پاورقی، عنوان فصلها، تصاویر و غیره میشود. کتابهایی که شانس چاپ شدن را از دست میدهند، صفحهآرایی ضعیفی دارند. برای مثال، مکانهای خوب برای صید ماهی و سواحل خوب برای تعطیلات را در یک فصل مشترک قرار ندهید.
گام چهارم: جزئیات توصیفی زیاد و جذابی را به داستان اضافه کنید
هیچکس تمایلی به خواندن کتابهای کسلکننده ندارد. کتابهای خوب با جزئیات و رنگ، آراسته میشوند.
روش چهارم: چگونه یک داستان تخیلی بنویسیم
گام اول: تا میتوانید داستانهای تخیلی بخوانید
اگر قصد نوشتنِ یک داستان خیالی حماسی را دارید، خواندن داستانهایی از این ژانر، ایده خوبی است. حاصلِ تلاش برای نوشتن در ژانری که هرگز کتابی دربارهاش نخواندهاید، یک اثر پیشپاافتاده خواهد شد و بدونشک، خوانندگانِ مشتاق این ژانر متوجه فقدان توانایی شما خواهند شد.
- برخی از نویسندگان مشهورِ ژانر تخیلی عبارتند از: سی. اِس. لوئیس، تی. اِیچ. وایت، فریتس لایبِر، جِی. آر. آر. تالکین، سوزانا کلارک و کِلی لینک.
- از کتابدارِ کتابخانه یا کتابفروشی محلتان بخواهید تا تعدادی رمان تخیلی معروف کلاسیک را برای مبتدیانِ این ژانر به شما معرفی کند.
گام دوم: تصمیم بگیرید داستان شما شامل چه عناصر جادویی خواهد بود
تمام داستانهای تخیلی شامل عناصر جادویی نمیشوند، اما آن داستانهایی که این عناصر را در خود دارند، با نظم به قلمروی جادو پا میگذارند. جادو به نوعی منطق و روش نیاز دارد و باید برای خوانندگان روشن و غیرمبهم باشد.
- برای عناصر جادویی به طور کامل برنامهریزی کنید. به این بیاندیشید که آیا این عناصر به توضیح یا تفسیر نیاز دارند تا برای خوانندگان منطقی برسند و اینکه این عناصر در دنیای شما چه «قوانین» یا محدودیتهایی دارند.
- اگر داستان شما در یک جامعه تاریخی اتفاق میافتد (یا در یک جامعه خیالی بر اساس برخی فرهنگهای تاریخی واقعی)، حتماً درباره آن جامعه یا فرهنگ تحقیق کنید تا نوشتههایتان از صحت و صداقت برخوردار باشد.
گام سوم: خوانندگان خود را در اوایل داستان تور کنید
جلب توجه خواننده از آغاز، برای هر داستانی مهم است، بهویژه اگر داستان تخیلی باشد. خوانندگان علاقهمند به این ژانر تمایل دارند وقتی که برای خواندن میگذارند، ارزشش را داشته باشد، درنتیجه ناکامی در جلب توجه خوانندگان در آغاز داستان ممکن است سبب از دست رفتن علاقه آنها شود.
- لازم نیست جذابیتهای داستان را مثل بمب در ابتدای داستان منفجر کنید. با وجود این، حداقل باید به نکات هیجانانگیز و جالبی که در راه است، اشاره کنید.
- لازم است به نکات هیجانانگیز و جالبی که در ابتدای داستان وعدهشان را دادید، عمل کنید، پس زیر قولتان نزنید.
گام چهارم: پیش از پدیدار شدن حوادث داستان، شخصیتهای اصلی خود را معرفی کنید
بسیاری از نویسندگان ژانر تخیلی، داستانشان را صحنههای نبرد شروع میکنند. با اینکه این رویکرد میتواند هیجانانگیز باشد و برخی از خصوصیات خاصِ شخصیتهای اصلی را فاش کند، واقعیت این است که خوانندگان متوجه نمیشوند آن شخصیتها که هستند یا چرا مرگ آنها (یا پیروزیشان) معنادار است.
- وجود صحنه نبرد در آغاز داستان بد نیست، اما بدانید که ممکن است برای خوانندگان جالب نباشد.
- اگر تصمیم گرفتهاید داستان را با یک صحنه دراماتیک شروع کنید، یک یا دو پاراگراف بعد از آن صحنه فاصله بگیرید تا شخصیتها در ذهن خواننده بنشینند.
- هنگام معرفی شخصیتها، نام آنها را به کار ببرید. سعی نکنید با به کار بردن «ضمایر» مرموزانه عمل کنید، چون ممکن است خواننده علاقهاش را از دست بدهد.
گام پنجم: از میل شدید به نوشتن همه جزئیات و توضیحات اجتناب کنید
جزئیات روش خوبی برای تقویت و پیشبرد داستان هستند. با این حال، توضیحات بیش از حد میتواند با تغییر مسیرها و اطلاعات حاشیهای، روند داستان را با مشکل مواجه کند. اجازه بدهید خیالاتی که در سر دارید با انتخاب مهمترین و بهجاترین جزئیات برای هر صفحه، جان بگیرند.
- بهجای اینکه جزئیات را با صراحت تشریح کنید، به دنبال راههایی باشید تا به صورت نامحسوس از طریق شرح وضعیت، تفکر و دیالوگ، جزئیات را به داستان اضافه کنید تا از تفصیلهای بیمورد داستان بکاهید و جریان داستان را بهتر کنید.
روش پنجم: سماجت به خرج دهید
گام اول: سرسخت باشید
دانش گنج است و تمرین کلید آن است. تمرین کنید تا استاد شوید. دائم بنویسید، فرقی نمیکند داستان باشد یا فقط یک فکر یا یک مشاهده. هر چقدر بیشتر بنویسید، نتیجه بهتری خواهید گرفت. لزومی ندارد نوشتههای شما بیعیبونقص باشد. لزومی ندارد آنگونه از آب دربیاید که از اول میخواستید. چیزی که اهمیت دارد تمرین مداوم است. برای بررسی سبک و سیاق نوشتن، زمان کافی خواهید داشت.
گام دوم: دائم درباره داستان، انگیزهها و شخصیتها از خودتان سؤال بپرسید
هر چیز و هر کس در رمان شما باید دلیلی برای بودن داشته باشد. اگر میگویید برگ درختان سبز است، فصل بهار یا تابستان را به خواننده القا میکنید. اگر میگویید فلان شخصیت سه روز ریش صورتش را اصلاح نکرده است، برداشت خواننده این است که شاید اجباری در کار است (یا شاید او بازیگر است). هر شخصیتی در داستان برای آنچه انجام میدهد، انگیزه دارد.
گام سوم: در مواقعی، از کار فاصله بگیرید تا دورنمایی از داستان به دست آورید
نوشتن با فاصله گرفتنهای موقت بهتر میشود. هنگام بازگشت، اغلب بهتر میتوانید اشکال کارتان را تشخیص دهید، در حالی که این تشخیص هنگام نوشتن، کار دشوارتری است. پس از اتمام یک فصل، یک هفته آن را کنار بگذارید و با یک نگاه تازه، دوباره به آن بازگردید.
- اگر دچار «انجماد نوشتن» شدهاید (حالتی که در آن قادر نیستید به چیزی که میخواهید بنویسید یا چگونگی ادامه آن، فکر کنید)، چند روز یا بیشتر دست از نوشتن بردارید و برای آرام کردن افکارتان به موسیقیهای ملایم و آرامبخش گوش دهید.
گام چهارم: از نظرات دیگران استفاده کنید
اجازه دهید دیگران دستنوشت کتاب شما را بخوانند. با این کار میتوانید نظرات باارزشی را از آنها دریافت کنید و حتی شاید این کار در ادامه نوشتن هم به شما کمک کند.
گام پنجم: نوشتههای بد را دور بیندازید
تعجبی ندارد که نوشتههای بسیاری، خوب از کار در نیایند. از حذف شخصیتها، طرح داستان و هر چیز دیگری از کتاب که مؤثر واقع نمیشود، نترسید. همچنین، از افزودن عناصر و شخصیتهای جدید که رخنهها را پر میکنند و به نوشته شما معنا میبخشند، نترسید. در مورد موضوعات غیرداستانی، هرگز از یافتن حقایق بیشتر برای پشتیبانی از گفتههایتان نترسید!
گام ششم: یادتان باشد بسیاری از نویسندگان پیش از یافتن ایدههای ناب، پیشنویسهای زیادی را روانه سطل آشغال کردهاند
ورونیکا راث، نویسنده رمان سهگانه «سنتشکن» را در نظر بگیرید. او در وبلاگ خودش میگوید وقتی در کالج درس میخواند حداقل ۴۸ بار برای یافتن ایده این کتاب تلاش کرد.
گام هفتم: از دانستههایتان بنویسید
اگر به این گفته قدیمی عمل کنید، یا نتیجه میگیرید یا نتیجه نمیگیرید. خوب است که پیش از نوشتن نیاز نداشته باشید یک دنیا تحقیق کنید، اما اندکی تحقیق ضرر ندارد. به علاوه، تمرین خوبی است. نوشتن درباره موضوعات جدید میتواند افق دید شما به روی ایدههای جدید را باز کند.
گام هشتم: سماجت به خرج دهید
سعی کنید همیشه ایدههای تازه از ذهنتان تراوش کند تا بهانهای برای ننوشتن نداشته باشید. لازم نیست همه چیز داستان سر جای خودش باشد، همین که خواننده را راضی کند، کافی است. اگر از نوشتن خسته شدید، به خودتان زمان بدهید تا با دنیای بیرون تماس برقرار کنید، درست جایی که زادگاه ایدههای جدید است، یا نویسندگی آزاد (نوشتن بدون توجه به املا، دستور زبان، ویرایش یا موضوع) را تجربه کنید و فقط و فقط بنویسید، حتی اگر به نظرتان بد بیاید.
آموزش نوشتن زندگینامه
هر شخصی بر اساس اهداف و انگیزههای خود سبک زندگی خاصی دارد که این سبک زندگی یقیناً خاص است. امروزه طرح یک ایده خاص برای نگارش کتاب بسیار مهم و باارزش است و چه چیز بهتر از نگارش و چاپ زندگینامه شخصی که هم خاص و بکر است و هم پر از تجارب و دیدگاهها و نیازهای واقعی. سبک زندگی هر فردی نشات گرفته از نیازهای مختلف وی در زندگی است و روشهای دست یافتن به این اهداف و نیازها به صورت شخص به شخص متفاوت است. بنابراین، میتوان گفت داستان هر فردی در زندگی داستانی مختص به خود اوست و پر است از اتفاقات و وقایع و حوادث مختلف که میتواند گنجینهای ارزشمند برای دیگران باشد. در این مطلب سعی نمودهایم به تشریح چاپ کتاب زندگینامه و معرفی شش روش برای نگارش آن بپردازیم:
۱. خط زندگی خود را بنویسید. نگارش زندگینامه شخصی را با جستجو در زندگی خود شروع کنید. بر روی یک خط از بدو تولد تاکنون مثلاً با بازه زمانی پنج سال به پنج سال نقاطی را تعیین کنید و در بین این بازههای زمانی اتفاقات مهم و تأثیرگذار را بنویسید. مثلاً از ۵ سالگی تا ۱۰ سالگی، از ۱۰ تا ۱۵، ۱۵ تا ۲۰ و … . سعی کنید در بین این بازههای زمانی هرچه را که بیاد میآورید را یادداشت کنید و وسواس خاصی نداشته باشید. این کار به شما کمک خواهد کرد اولاً تمامی حوادث و وقایع را که بیاد میآورید را بنویسید و ثانیاً این وقایع و حوادث بر روی یک طیف زمانی مرتبی قرار گیرند.
- در نظر داشته باشید که زندگینامه شما از لحظه تولد شروع نمیشود. شما میتوانید حتی از تاریخچه زندگی خاندانتان شروع به نوشتن کنید. میتوانید از زندگی پدربزرگ و مادربزرگتان شروع کنید، به والدینتان برسید و همینطور ادامه دهید. چنین اطلاعاتی از تاریخچه خانواده، دید دقیقتری از شما و زندگیتان به خوانندگان ارائه میدهد.
- میتوانید از دانشگاه رفتنتان، شغلتان، روابطیتان، بچههایتان و سایر حوادث مهم بنویسید.
۲. شخصیتهای مهم را معین کنید. هر داستان خوب شخصیتهای جذابی دارد. شخصیتهای زندگی شما چه کسانی هستند؟ اولین فرض بر این است که والدین شما احتمالاً در کنار همسر و فرزندانتان نقشهای اصلی را بازی کنند. اما شما میتوانید به اینها اکتفا نکنید و خوب فکر کنید تا مهمترین و اصلیترین شخصیتهای زندگیتان را که تأثیرات واقعاً شگرفی در زندگی شما گذاشتهاند را پیدا کنید. این افراد میتوانند از جمع دوستان و یا همکاران و امثالهم باشند.
- معلمین، مربیان و حتی رئیس شما در کار احتمالاً بیشترین تأثیر را در زندگی شما داشته باشند. سعی کنید شخصیتهای دوست و دشمن را در زندگی خود پیدا کنید.
- درباره دشمنانتان در زندگی نیز فکر کنید. همیشه انعکاس تضادها باعث افزایش هیجان و عواطف در داستان میشود.
- شخصیتها میتواند شامل حیوانات، افراد مهمی که شما تمایل داشته آنها را ببینید و ندیدید و حتی شهرهایی باشد که شما خاطراتی در آنجا داشتهاید باشد.
۳. بهترین داستان زندگیتان را به بیرون بکشید. شاید در زندگی شما وقایع مختلفی اتفاق افتاده باشد اما در نظر داشته باشید که بهترین آنها را ترسیم کنید. زندگینامهها معمولاً موضوعات محدودی دارند که شما میتوانید در نگارش زندگینامهتان هر یک از این موضوعات را منعکس کنید. در زیر به آنها اشاره میکنیم:
- داستان کودکی: اعمم از اینکه شما دوران کودکی خوب یا بدی داشتهاید، شما میتوانید برخی از وقایع دوران کودکی را ترسیم کنید تا خوانندگان بدانند شما که بودهاید و چه تجاربی در آن زمان داشتهاید. شما میتوانید دوران کودکیتان را به قسمتهای کوچکی تقسیم کنید و روایتی از آنها بکنید که شخصیت شما را نمایان سازد. برای مثال واکنشهای والدینتان هنگامیکه شما حیوان خانگی خریدید، روابطتان با دوستانتان و … .
- داستان عشقی: میتوانید داستان عشق و عاشقیهای خود را نیز منعکس کنید و روایتی از آن بنویسید. برای بسیاری از خوانندگان این موضوع جذاب است.
- دوران بحرانهای هویتی: میتوانید از بحرانها و مشکلات روحی خود که معمولاً انسانها در دورههای خاصی گرفتار میشوند بنویسید.
۴. کتاب را با لحن خود بنویسد. وقتی افراد زندگینامه میخوانند، دوست دارند که بینش دقیقی نسبت به زندگی نویسنده پیدا کنند. اگر سبک نگارش شما رسمی باشد، احتمالاً خوانندگان حس خواهند کرد که با یک کتاب دانشگاهی و علمی روبرو هستند و نخواهند توانست دید دقیق و حس شفافی از زندگینامه شما به دست آورند.
- وقتیکه شما با یک دوست زندگی خود را روایت میکنید با چه لحنی صحبت میکنید؟ آیا رسمی و دانشگاهی است یا خودمانی؟ شما میتوانید به همان شکل در نگارش زندگینامهتان اقدام کنید. سعی کنید از کلمات و واژههایی که خودتان کمتر از آنها استفاده میکنید در نگارش استفاده نکنید.
- به شکلی بنویسید که واقعاً همانگونه هستید. اگر آدم شوخی هستید میتوانید سبک نگارشتان به همراه طنز باشد، اگر فردی شدیداً عاطفی هستید سعی کنید متن عاطفی باشد و … . سعی کنید زندگینامهتان همان حسی را داشته باشد که اطرافیان و دوستانتان از سبک شخصیتی شما دارند.
۵. زندگیتان را تعریف کنید. لازم نیست حتماً رک و راست همهچیز را بگویید، اما آنچه که اهمیت دارد این است که با زندگی خودتان و اتفاقات آن روراست و صادق باشید. سعی نکنید زندگینامهتان تبدیل به لیستی از موفقیتهایتان باشد یا اینکه انعکاسی صرف از اتفاقات بد و منفی. تمامی جنبههای زندگیتان را بازگو کنید از موفقیتها گرفته تا شکستهها و در روایت خود صادق باشید و هر آنچه که واقعاً رخداده را بنویسید.
- افکار درونی خود را فاش کنید. از عقاید و افکار خود صحبت کنید از عقایدی صحبت کنید که احتمالاً بیشتر جنجالی باشند.
- اینکه بخواهید تمامی امور مثبت را از زندگی خود بازگو کنید برای هیچکس جذاب نخواهد بود. شما اشتباهاتی در زندگی داشتهاید، و سعی نکنید سراغشان نروید.
۶. روح زمان را ضبط کنید. سعی کنید در هر دورهای که در آن زندگی کردهاید اتفاقات تاریخی آن دوره، جریانات مؤثر بر زندگی مردم مانند جنگ، زلزله و… را نیز منعکس کنید. انعکاس چنین مواردی میتواند زندگینامه شما را بسیار ملموستر کند. همچنین چنین زندگینامههایی بعدها میتواند منبعی برای درک دقیق شرایط و احوالات زمان و مکانی باشد که شما زندگی کردهاید.
چگونه یک رمان بنویسیم؟
شاید شما نیز جز آن دسته از افرادی باشید که که علیرغم خواندن کتاب رمانهای متعدد، تصمیم گرفته باشید رمانی را بنویسید اما نمیدانید چگونه شروع کنید. در اینجا چند توصیه مهم از رمان نویسان بزرگ دنیا برای شما ارائه خواهیم نمود تا شاید گره از کار شما گشوده شود. نوشتن اولین رمان معمولاً چالشی بسیار بزرگ است که تصاویر و اتفاقات مبهم و تیره و تاری در ذهن نویسنده از آینده کتابی که در حال نگارش است به وجود خواهد آورد. در بسیاری از افراد، خواندن رمانهای متعدد این انتظار را به وجود میآورد که اگر آنها شروع به نوشتن یک رمان کنند، یقیناً خیلی راحت بتوانند از عهده کار برآیند؛ اما باید در همین قدم اول به افرادی که قصد نوشتن رمان دارند بگوییم لزومی ندارد اگر شما یک عمر موسیقی گوش کردهاید، شروع به نواختن یک از آلات موسیقی بکنید قبل از اینکه آموزشی دیده باشید. توصیههای مهمی که در اینجا مطرح خواهد شد نیز صرفاً بخشی از آموزشهای تاثیرگذاری است که در حین فرآیند تمرین برای نگارش، بسیار مفید و مؤثر خواهند بود.
۱. خوب بفهمید که چرا مینویسید و چه چیزی میخواهید بنویسید؟
قبل از اینکه قلم بر روی کاغذ یا دستی بر روی کلید کیبورد بگذارید، دقیقاً به این مساله چه از طرف خود و چه از طرف خوانندگان خود فکر کنید که در حال انجام چه کاری هستید؟ چرا میخواهید رمانی را بنویسید؟ ملاک موفقیت از نظر شما چه خواهد بود؟ آیا میخواهید فقط کتابی به نام خودتان چاپ کنید؟ یا میخواهید با واژهها و کلماتتان اندک تغییری در احساسات و زندگی خوانندگانتان ایجاد کنید، و یا اینکه میخواهید درآمد خوبی کسب کنید؟ پاسخ به هر یک از این سؤالات بسیاری از موارد مبهم را چه در حال حاضر و چه بعداً تغییر خواهد داد. بعد از پاسخ به این سؤالات، سعی کنید مخاطبین خود را بشناسید. یعنی، احتمال میدهید چه دسته از افرادی مخاطبین شما باشند؟ آنها احتمالاً چه نویسندگان دیگری را دوست دارند؟ پاسخ به این سؤالات نیز میتواند کمک شایانی در انتخاب داستان و نوع روایت شما داشته باشد. یکی دیگر از بهترین کارها این است که ۵ الی ۱۰ رمان از بهترین رمانهای چاپ شده که احساس میکنید شبیه به رمانی خواهند بود که شما میخواهید نگارش کنید را لیست کنید. با بررسی این کتابها و میزان فروش و استقبال مخاطبین از آنها در سالهای اخیر متوجه خواهید شد که کتاب شما بعد از نگارش و اتمام احتمالاً چه وضعیتی خواهد داشت.
۲. قدرت خلاقیت خود را آزاد کنید. برای میدان دادن به خلاقیت خود میتوانید:
الف) به کنجکاویهایتان اهمیت دهید. وقتی در کتابفروشی هستید بیشتر به کدام کتابها نگاه میکنید؟ بیشتر به چه فیلمهایی علاقمند هستید؟ چه مکالماتی را بیشتر از بقیه ترجیح میدهید و بیشتر دوست دارید در چه موضوعاتی صحبت کنید؟ وقتی وارد یک شهر جدید میشوید دوست دارید کدام بخشهای آن را اول از همه ببینید؟ آیا به جاهای تاریخی بیشتر علاقه دارید یا به مکانهای تفریحی و ساختمانهای مدرن؟ چه نوع غذاهایی را دوست دارید بخورید؛ فست فودها یا غذاهای سنتی؟ آیا علاقهای به فرهنگ بومی آن ملت دارید یا خیر؟ همه این سوالها میتواند کنجکاویها و علایق شما را مشخص کنند و همین مساله میتواند مشخص کند که حوزه نوشتاری شما بیشتر در چه زمینهای خواهد بود؟
ب) جرقههایی که گهگاهی در ذهن پدید میآیند را یادداشت کنید. گهگاهی ایدههای گذرایی از ذهن خطور میکنند که معمولاً بر اثر حضور در مکانی، قرار گرفتن در فضایی و امثالهم ایجاد میشوند. بهترین کار ممکنه این است که همان لحظه چنین جرقههایی را یادداشت کنید زیرا این احتمال زیاد وجود دارد بعد فراموش کنید. این جرقهها میتوانند ایدههای بسیار خوبی را در ذهن متبلور نمایند.
ج) مطمئن باشید افرادی وجود دارند که علاقهمندی آنها مشابه با علاقمندی شما است. اگر شما تصور کنید در محله یا جمع دوستان و یا اینکه شهری که زندگی میکنید علایق محدودی وجود دارد و بیشتر افراد یا دوستان علایقی مشترک با شما ندارند و تصمیم بگیرید از آن علایق صحبت نکنید و یا ننویسید کار اشتباهی کردهاید. مطمئن باشید که افراد زیادی وجود دارند که علایق شما با علایق آنها مشترک است و بنابراین شما میتوانید مخاطبان خود را پیدا کنید. مخاطبان شما گاهاً خارج از حلقه دوستان، شهر، و حتی کشور است.
۳. به جای کنار هم قرار دادن صرف کلمات، داستان بنویسند.
بسیاری از رمان نویسان رمان خود را با نوستن کلمات پشت سر هم بدون هیچ گونه مسیر و هدفی شروع میکنند و اندکی بعد خودشان نیز در این ابهام فرو میروند. برای پرهیز از اینکار میبایست به رمانهایی که علاقه دارید و رمانهای قوی نیز محسوب میشوند نگاه کنید. وقتی صرفاً یک رمان را میخوانید، شاید متوجه این هنرمندیها و ساختارهای دقیق نشوید. اما وقتی اینبار همان رمان را میخواهید از دیدگاه ساختار و نقطه شروع و پایان بررسی کنید، نکات بسیار زیادی را خواهید آموخت. معمولاً ساختار رمانهای قدیمی در سه برهه زمانی کلی استوار میشود: ۱. نقطه شروع، ۲. نقطه میانی، ۳. نقطه پایانی.