چگونه کتاب بنویسیم؟
باید بپذیریم هیچکس نویسنده به دنیا نمیآید و شکستهای پیدرپی، مقدمه پیروزی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بزرگ دنیا بوده است، از جمله جک لندن که نخستین تلاشهایش در نویسندگی حرفهای با شکست مواجه شد، اما سرانجام، نام او بهعنوان یکی از نخستین نویسندگان آمریکایی در تاریخ ثبت شد که از راه نوشتن به ثروت زیادی دست یافت.
همینطور میتوان از پابلو پیکاسو، نقاش معروف اسپانیایی، نام برد که با تمرین و کپیبرداری از آثار بزرگان در نوجوانی پا به دنیای هنر گذاشت. در پاسخ به سؤال چگونه کتاب بنویسیم با سه روش نوشتن کتاب، رمان، کتاب غیرداستانی و کتاب تخیلی آشنا میشوید تا به پشتوانه تمرین، نوشتن کتاب را تجربه کنید.
هر کسی که داستانی برای گفتن داشته باشد، میتواند کتاب بنویسد، خواه برای لذت خودش، خواه برای انتشار، که به این وسیله در دسترس همگان قرار بگیرد (و صدالبته به فروش هم برسد). اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که هنگام استراحت در پارک یا خواندنِ رمانهای مورد علاقهتان، شروع به خیالبافی میکنید، بهتر است به داستان نوشتن فکر کنید.
اگرچه نوشتن کتاب شاید کار سختی به نظر آید، اما شما از پس آن برمیآیید. این قسمت نکات مفیدی را درباره نوشتن کتاب ارائه میکند. کافی است حوصله به خرج دهید و فقط به موضوعاتی فکر کنید که مردم به خواندن آنها تمایل دارند. با دوستان خود مشورت کنید تا شاید با الهام از آنها، ایدههای شگفتآوری برای داستاننویسی به ذهنتان برسد!
گامهای نخست در نوشتن کتاب
گام اول: یک دفتر یادداشت بخرید
شاید هم چند تا! احتمالاً ترجیح میدهید داستانتان را با کامپیوتر تایپ کنید، اما وقتی ایدهای به ذهنتان میرسد، شاید در آن لحظه، به کامپیوتر دسترسی نداشته باشید. بنابراین، بهترین کار این است که به روش سنتی عمل کنید و هر جا که میروید قلم و دفتر همراهتان باشد. علاوه بر این، نویسندگان بسیاری به رابطه بین ذهن، دست و حرکت قلم روی کاغذ، ایمان دارند. پس با این اوصاف، پیش از کنار گذاشتن این ابزار سنتی و جادوی آن در تجربه نویسندگی، حداقل یکبار آن را امتحان کنید.
- یک دفتر یادداشت با جلد چرمی یا ورقهای مقوایی، مسلماً محکم و بادوام است و جا و وزن قابلتوجهی از کولهپشتی یا کیف شما را هم به خود اختصاص میدهد، در حالی که یک دفتر یادداشت فنری شاید آنقدر محکم نباشد، اما سبک است و باز نگه داشتن آن آسان است، از همه مهمتر، اگر نوشتهها به نظرتان بد بیاید، کندن یک برگ از دفتر یادداشت فنری کار راحتی است!
- فنری بودن یا نبودن دفتر یادداشت به کنار، بهتر است به جای کاغذ خطدار از کاغذ شطرنجی استفاده کنید، چون ممکن است حین فکر کردن به موضوع، طرح و نقشهایی به ذهنتان برسد که مایل باشید آنها را به داستان بیافزایید. همچنین، کاغذ شطرنجی ابزار مفیدی برای فاصلهگذاری میان پاراگرافها و ترسیم خطوط کلی است.
گام دوم: استارت فکر کردن را بزنید
حالا که دفتر و قلم در دست شما است، وقت آن است که شاخ غولِ نوشتن را بشکنید. چند صفحه نخست را به نوشتن ایدههای داستان، اختصاص دهید. وقتی حس کردید ایدههای کافی را نوشتهاید، آنها را دو بار مرور کنید.
سپس، ایدههایتان را با چند نفر در میان بگذارید و از نظرات آنها مطلع شوید. بهترین ایده را انتخاب کنید و مطمئن شوید موضوع منتخب شما به تازگی توسط نویسندگان دیگر چاپ نشده باشد. حالا، چند روزی صبر کنید. برای اطمینان مجدد، ایدهها را دوباره بررسی کنید و به مرحله بعد بروید.
گام سوم: شرح مختصر داستان را بنویسید
نکات مهم درباره شخصیتهای داستان، مکانها و بهطور خلاصه، تمام جزئیات کوچکی که یک داستان طولانی را شکل میدهد، بنویسید. نوشتن شرح مختصر، مزایای بسیاری دارد، از جمله:
- هنگام شرح مختصر بخشهای مختلف داستان، ممکن است ایدههای جدیدی به ذهنتان برسد (آنها را بنویسید!).
- چیزی از شرح مختصر داستان به هدر نمیرود. برای نمونه، شاید حتی شخصیتی را توصیف کنید که هرگز در داستان حضور مستقیم ندارد، اما شخصیتهای دیگر داستان را تحت تأثیر قرار میدهد.
گام چهارم: تمام شخصیتهایی را که معنای خاصی در داستان دارند در یک جدول یا نمودار بنویسید
از دفتر یادداشت خود برای افزودن به جزئیات شخصیتها در جدول، استفاده کنید. حتی برای چند شخصیت مهم، یک شرح مختصر بنویسید. این کار به شما کمک میکند آنها را تجسم کنید و بیشتر به آنها فکر کنید، حتی درباره شخصیت خودتان هم بیشتر میآموزید و هر زمان ایدههای آنی به ذهنتان نرسید، همیشه میتوانید به این جدول رجوع کنید.
گام پنجم: رئوس مطالب را تهیه کنید
- رئوس مطالب به تعریف آرک یا قوس داستانی کمک میکند. آرک داستانی شامل اجزائی میشود نظیر: مقدمه، طرح داستان (یا پیرنگ)، شخصیتها، پرداخت صحنههای منتهی به کشمکشهای بزرگ یا نقطه اوج داستان، نتیجه نهایی و پایان داستان.
- معرفی داستان بسته به اینکه شما چه کسی هستید، میتواند سختترین بخش کار باشد. بهترین کار این است که تا جای ممکن، این کار را به اختصار انجام دهید. برای مثال، بگویید: «میخواهم یک رمان معمایی بنویسم و طرفدار جنگ جهانی دوم هستم» و آن را اینگونه بنویسید: معمایی، جنگ جهانی دوم. خوبی این کار این است که صرفاً با اختصار آن دو جمله، به دو حیطه وسیع اشاره و فوراً حوزه احتمالات را محدود میکنید. حالا، دستکم، دوره زمانی و تمرکز داستان، روشن شده است. ماجرای مرموزی در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است. سعی کنید روی این موضوع بیشتر تمرکز کنید.
- آیا موضوعِ داستان، شخصی است یا کلی؟ موضوعِ جنگ جهانی دوم قطعاً میتواند هر دوی اینها را در بربگیرد. اما بهتر است بگویید موضوع داستان، شخصی است. داستانِ یک سرباز است.
- داستان چه زمانی اتفاق میافتد؟ اگر داستانِ یک سرباز جنگ جهانی دوم باشد، واضح است که زمان وقوع داستان، جنگ جهانی دوم است. این یکی از تصمیماتی است که فوراً با آن مواجه میشوید. بگویید که در واقع، داستان در زمان حال اتفاق میافتد، چیزی که منجر به سؤال بعدی میشود: «چطور حال؟» در ادامه، سناریوی اولیه را مطرح کنید: شخصیت اصلی داستان دفتر خاطراتی پیدا میکند. این دفتر خاطرات پدربزرگ او و مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است. اینجا یک حقیقت فاش میشود. پدربزرگ هرگز از جنگ بازنگشته است، اما هیچکس نمیداند چه اتفاقی افتاده است. شاید قهرمان داستان شما بتواند در این دفتر خاطرات جواب را پیدا کند.
- حالا درست از ابتدای کار به برخی از سؤالات کلیدی جواب دادهاید. چه کسی؟ قهرمان داستان، چه زمانی؟ گذشته و حال، چه چیزی؟ دفتر خاطرات، و معمای یک فرد گمشده. اما هنوز جواب «چرا» را نمیدانید. این یکی از چیزهایی است که باید کشف کنید. چگونه؟ برای پیدا کردن جواب، باید سؤالاتی را از خودتان بپرسید.
- شخصیتهای داستان را پرداخت کنید. با شخصیتهایی که در مقدمه معرفی کردهاید، شروع کنید. در این مثال، دو شخصیت معرفی شدهاند: مرد جوان و پدربزرگش. شما میتوانید خصوصیات هر دوی این شخصیتها را صرفاً از طریق فضاسازی مشخص کنید و در جریان داستان، شخصیتهای جدید را معرفی کنید. پدربزرگ قطعاً صاحب خانوادهای بوده است، پس حتماً مادربزرگ وارد صحنه داستان خواهد شد. صحبت از دو نسل است، نسل پدربزرگ و مرد جوان، بنابراین، والدین مرد جوان که پسر یا دختر پدربزرگ هستند هم از دیگر شخصیتهای داستان خواهند بود. میبینید که به همین راحتی میتوان شخصیتها را وارد صحنه داستان کرد.
- به همین منوال ادامه دهید و از یک شخصیت، شخصیتهای دیگری را که با او در تعامل هستند، وارد داستان کنید. طولی نخواهد کشید که شخصیتهای متعدد و روابط میان آنها را خلق کردهاید. این اتفاق خوشایندی است، بهویژه اگر رمان از نوع معمایی باشد.
- در فرایند پرداخت شخصیتها، احتمالاً سؤالاتی را از خودتان میپرسید که همان سؤالات را خواننده به زودی از خود میپرسد: «بعد چه اتفاقی میافتد؟» از این سؤالات برای پیشبرد داستان استفاده کنید. در این داستان، مرد جوان میخواهد پدربزرگش را پیدا کند. از آنجا که تنها سرنخ او، آن دفتر خاطرات قدیمی است، پس، او با اشتیاق دفتر خاطرات را میخواند و پی میبرد چه اتفاقی برای پدربزرگش افتاد که او و همسر باردارش (مادربزرگ) را وادار کرد از شهر کوچکی در کنتاکی راهی سواحل نورماندی شوند و سرانجام، خودش پشت خطوط دشمن مجروح شود. تمام اینها را پدربزرگ در دفتر خاطراتش نوشته است. او هرگز به خانه نمیرسد. با دانستن این اطلاعات، خواهید دید پرسشها و الگویی در ذهن شما نقش میبندد:
- وقایع هم در زمان «حال» و هم در دوران جنگ جهانی دوم رخ میدهند. هنگامی که دفتر خاطرات نوشته میشود، سال ۱۹۴۴ است و هنگامی که نوه، آن دفتر خاطرات را پیدا میکند، زمان حال است.
- برای افزودن کنش به داستان، مرد جوان باید کاری کند. از آنجا که پدربزرگ به خانه برنمیگردد، مرد جوان را به آلمان بفرستید تا او را، زنده یا مرده، پیدا کند.
- مادربزرگ کجای این داستان است؟
- فرآیند ایجاد آرک داستانی را ادامه دهید، اما در این نقطه، حتی میتوانید پایان موقتی را برای داستان حدس بزنید: مرد جوان پی میبرد چرا پدربزرگش به خانه بازنگشت و چگونه دفتر خاطراتش به خانه رسید. از اینجا به بعد، تمام کاری که باید انجام دهید این است که در وسط داستان، همه چیز را بنویسید.
- «خط زمانی» چکیده داستان را رسم کنید (خط زمانی نمایش فهرستی از وقایع داستان به ترتیب زمانی است). حالا که چکیده داستان را نوشتهاید (البته کاملاً مختصر و مفید)، آن را در قالب خط زمانی رسم کنید و نقطه عطف سرگذشت هر شخصیت را در خط زمانی خودش، قرار دهید. گاهی نقطه عطف سرگذشت چند شخصیت با هم در یک تاریخ، تلاقی میکند و گاهی چند شخصیت همگی از خط زمانی، محو میشوند. این وقایع را با ترسیم خطوط نشان دهید. اگر رشته افکارتان پاره شد، میتوانید از خط زمانی برای مرور کل داستان استفاده کنید.
گام ششم: بیرحمانه ویرایش کنید
اگر طرح داستان به جایی نمیرسد و کاری هم از دست شما برنمیآید، به آخرین جای داستان برگردید که منطقی به نظر میرسید و از آنجا برای ادامه داستان، به ایدههای جدید فکر کنید. ضرورتی ندارد برای پیشبرد داستان، دقیقاً به هر آنچه از پیش در خلاصه داستان گفتهاید، عمل کنید. گاهی اوقات، برای ادامه داستان به ایدههای جدید نیاز پیدا میکنید. هر جای این فرایند که باشید، قریحه نویسندگیتان شما را به هر جا که بخواهد میبرد. پس آن را دنبال کنید، چون این کار، بخشی از لذت نوشتن است.
در نوشتن کتاب سماجت به خرج دهید
گام اول: سرسخت باشید
دانش گنج است و تمرین کلید آن است. تمرین کنید تا استاد شوید. دائم بنویسید، فرقی نمیکند داستان باشد یا فقط یک فکر یا یک مشاهده. هر چقدر بیشتر بنویسید، نتیجه بهتری خواهید گرفت. لزومی ندارد نوشتههای شما بیعیبونقص باشد.
لزومی ندارد آنگونه از آب دربیاید که از اول میخواستید. چیزی که اهمیت دارد تمرین مداوم است. برای بررسی سبک و سیاق نوشتن، زمان کافی خواهید داشت.
گام دوم: دائم درباره داستان، انگیزهها و شخصیتها از خودتان سؤال بپرسید
هر چیز و هر کس در رمان شما باید دلیلی برای بودن داشته باشد. اگر میگویید برگ درختان سبز است، فصل بهار یا تابستان را به خواننده القا میکنید. اگر میگویید فلان شخصیت سه روز ریش صورتش را اصلاح نکرده است، برداشت خواننده این است که شاید اجباری در کار است (یا شاید او بازیگر است). هر شخصیتی در داستان برای آنچه انجام میدهد، انگیزه دارد.
گام سوم: در مواقعی، از کار فاصله بگیرید تا دورنمایی از داستان به دست آورید
نوشتن با فاصله گرفتنهای موقت بهتر میشود. هنگام بازگشت، اغلب بهتر میتوانید اشکال کارتان را تشخیص دهید، در حالی که این تشخیص هنگام نوشتن، کار دشوارتری است. پس از اتمام یک فصل، یک هفته آن را کنار بگذارید و با یک نگاه تازه، دوباره به آن بازگردید.
- اگر دچار «انجماد نوشتن» شدهاید (حالتی که در آن قادر نیستید به چیزی که میخواهید بنویسید یا چگونگی ادامه آن، فکر کنید)، چند روز یا بیشتر دست از نوشتن بردارید و برای آرام کردن افکارتان به موسیقیهای ملایم و آرامبخش گوش دهید.
گام چهارم: از نظرات دیگران استفاده کنید
اجازه دهید دیگران دستنوشت کتاب شما را بخوانند. با این کار میتوانید نظرات باارزشی را از آنها دریافت کنید و حتی شاید این کار در ادامه نوشتن هم به شما کمک کند.
گام پنجم: نوشتههای بد را دور بیندازید
تعجبی ندارد که نوشتههای بسیاری، خوب از کار در نیایند. از حذف شخصیتها، طرح داستان و هر چیز دیگری از کتاب که مؤثر واقع نمیشود، نترسید. همچنین، از افزودن عناصر و شخصیتهای جدید که رخنهها را پر میکنند و به نوشته شما معنا میبخشند، نترسید. در مورد موضوعات غیرداستانی، هرگز از یافتن حقایق بیشتر برای پشتیبانی از گفتههایتان نترسید!
گام ششم: یادتان باشد بسیاری از نویسندگان پیش از یافتن ایدههای ناب، پیشنویسهای زیادی را روانه سطل آشغال کردهاند
ورونیکا راث، نویسنده رمان سهگانه «سنتشکن» را در نظر بگیرید. او در وبلاگ خودش میگوید وقتی در کالج درس میخواند حداقل ۴۸ بار برای یافتن ایده این کتاب تلاش کرد.
گام هفتم: از دانستههایتان بنویسید
اگر به این گفته قدیمی عمل کنید، یا نتیجه میگیرید یا نتیجه نمیگیرید. خوب است که پیش از نوشتن نیاز نداشته باشید یک دنیا تحقیق کنید، اما اندکی تحقیق ضرر ندارد. به علاوه، تمرین خوبی است. نوشتن درباره موضوعات جدید میتواند افق دید شما به روی ایدههای جدید را باز کند.
گام هشتم: سماجت به خرج دهید
سعی کنید همیشه ایدههای تازه از ذهنتان تراوش کند تا بهانهای برای ننوشتن نداشته باشید. لازم نیست همه چیز داستان سر جای خودش باشد، همین که خواننده را راضی کند، کافی است. اگر از نوشتن خسته شدید،
به خودتان زمان بدهید تا با دنیای بیرون تماس برقرار کنید، درست جایی که زادگاه ایدههای جدید است، یا نویسندگی آزاد (نوشتن بدون توجه به املا، دستور زبان، ویرایش یا موضوع) را تجربه کنید و فقط و فقط بنویسید، حتی اگر به نظرتان بد بیاید.