هدف از مطالعه چیست؟
هدف اصلی از خواندن هر کتابی، درک آن مطلبی است که نویسنده قصد انتقال آن به ما را داشته است.
هر چه نویسنده تسلط بیشتری به آنچه دربارهاش کتاب نوشته، داشته باشد، کار ما را برای فهمیدن کامل کتاب راحتتر کرده است؛ البته به این شرط که روش صحیح مطالعه را بکار ببریم.
ممکن است اگر وقتی کتابی را میخوانید احساس کنید که خیلی راحت مطالب آن را میفهمید، به این نتیجه برسید که کتاب خوبی را برای خواندن انتخاب کردهاید؛ درحالیکه قضیه کاملاً برعکس است.
اگر موقع خواندن یک کتاب، درحالیکه دارید از روش صحیح مطالعه هم استفاده میکنید، میبینید که یا چیزی از آنچه میخوانید نمیفهمید یا خیلی کم از مطالبش سر در میآورید، خوشحال باشید؛ شما کتاب خوبی را برای بالا بردن سطح دانش خودتان، انتخاب کردهاید.
دلیلش خیلی روشن است. کتابی که شما را با چالش مواجه کند، سطحش از شما بالاتر است. در نتیجه اگر کوشش کنید که با کلنجار رفتن با مطالبش از آن سر در بیاورید، شما را بالا میکشد تا بالاخره همسطح و همتراز خودش کند. به این شرط که بهصورت یک «خوانندهی فعال» با آن درگیر شوید و پا پس نکشید و در اولین قسمتهایی که گیر کردید به استاد و کتاب راهنما پناه نبرید.
خواندن برای فهمیدن وقتی به ثمر مینشیند که اولاً نابرابری در فهم دربارهی موضوع کتاب، بین نویسنده و خواننده وجود داشته باشد و ثانیاً خواننده بتواند یا بطور کامل یا تا حدودی بر این نابرابری غلبه کند.
اهمیت فهمیدن مطالب
حتماً شنیدهاید که با یاد گرفتن روشهای تندخوانی، میتوانید در هر ساعت ۱۰۰ صفحه یا بیشتر بخوانید. لابد هم به شما گفتهاند که نباید نگران این باشید که مبادا با افزایش سرعت مطالعه، میزان درک و فهم شما از مطلب، کاهش پیدا کند؛ چرا که بهصورت خودکار وقتی برای بالا بردن سرعت خواندن، تمرکزتان را بالا ببرید، در نتیجه درک بهتری هم برای شما حاصل خواهد شد.
اجمالاً این درست است که هر چه توجه و تمرکز بیشتری در هنگام مطالعه داشته باشید، احتمالاً درک بهتری هم از آنچه میخوانید به دست خواهید آورد؛ و اگر واقعاً بتوانید برای بالا بردن سرعت مطالعه، با روشهایی که به شما آموزش میدهند، تمرکزتان را هم همزمان بالا ببرید، میزان درک و فهم مطلب هم بالا خواهد رفت.
اما آنچه هیچکسی از جمله کسانی که با آب و تاب به دنبال اثبات کارایی روشهای تندخوانی هستند، نمیتوانند انکار کنند این است که متناسب با «نوع مطلبی» که میخوانید باید «سرعت متفاوتی» را بکار بگیرید. مسلماً داستانی در یک مجله یا یک کتاب داستان را خیلی راحتتر و سریعتر از کتابی دربارهی نحوهی عملکرد اجزای مختلف اتومبیل، میتوان خواند. و این کتابِ دوم را هم خیلی سریعتر از کتابی دربارهی فلسفهی وجود خیر و شر در جهان.
آنچه که مشکل اصلی ما نسل امروز در زمینهی کتاب خواندن و بیشتر فهمیدن است، این نیست که سرعت مطالعهی پایینی داریم. نه، مشکل خیلی جدیتر و عمیقتر است. مشکل این است که ما «اهمیت فکر کردن برای فهمیدن» را دستکم گرفتهایم؛ شاید مهمترین علت این مسئله هم این است که ابزارهایی که در دهههای اخیر وارد زندگی ما شده و به سرعت همهگیر شدهاند، به نحوی طراحی شدهاند که فکر کردن را غیرضروری جلوه میدهند.
روش صحیح مطالعه
برای خواندن هر کتاب، خیلی اهمیت دارد که ۴ سؤال اساسی را یادداشت کنید و در حین خواندن از خودتان بپرسید و سعی کنید با عمل کردن به روشهای صحیح مطالعه، پاسخ آنها را پیدا کنید تا در نتیجه در پایان مطالعه، بهصورت کامل یا تا حد زیادی، کتاب را فهمیده باشید.
سؤال یکم: موضوع کلی این کتاب چیست؟
سؤال دوم: جزئیاتی که کتاب، تحت آن موضوع کلی بیان کرده، کدامها هستند و نویسنده چگونه سعی کرده آنها را بیان کند؟
سؤال سوم: آیا آنچه این کتاب دربارهی آن موضوع گفته، درست است؟
سؤال چهارم: آیا مطالب این کتاب اهمیت دارند؟
مراحلی که در ادامه، برای یادگرفتن روش صحیح مطالعه به شما آموزش میدهیم، شامل قواعدی هستند که به شما کمک میکنند تا به این سؤالها پاسخ داده و مطالعهی مثمر ثمری داشته باشید.
قبل از بیان قواعد خواندن، باید بدانید که خواندن بهصورت کلی، ۲ سطح دارد: سطح اول خواندن اجمالی و سطح دوم خواندن تحلیلی.
1. خواندن اجمالی یا پیشخوانی
شاید شما خواندن اجمالی را به نام پیشخوانی بشناسید؛ یا تندخوانی. در خواندن اجمالی هدف این است که در مدت زمانی محدود، بتوان شناختی کلی و اجمالی از کتاب به دست آورد. مشخصهی اصلی خواندن اجمالی این است که باید زمان محدود باشد.
بنابراین، برای اینکه بتوانید این سطح از روش صحیح مطالعه را به درستی انجام دهید، حتماً به خاطر داشته باشید که نباید سعی کنید که کلمات، عبارات یا صفحات مشکل کتاب را بفهمید؛ بلکه باید خود را به عبور نکردن از زمان مشخص شده متعهد بدانید و بر اساس روشهایی که ذکر میشود، دیدگاهی کلی از کتاب به دست آورید.
عنوان کتاب را و اگر زیرعنوان دارد، هر دو را بخوانید. بعد سراغ فهرست کتاب بروید و سعی کنید بتوانید بر اساس فهرست، با ساختار کتاب و بخشهای مختلف آن آشنا شوید. نحوهی چینش فصلها و بخشهای مختلف، دید خوبی از سیر مباحث و نحوهی حرکت نویسنده در کتابش به شما میدهد.
برخی از نویسندهها از افراد شناخته شده در زمینهی موضوع کتاب، درخواست میکنند که نظرشان دربارهی آن کتاب را بنویسند تا در ابتدای کتاب چاپ شود. به این نوشتهها «تقریظ» گفته میشود. اگر کتابی که میخواهید بخوانید، تقریظ یا تقریظاتی دارد، در همین مرحله باید آنها را بخوانید. این کار علاوه بر آشنا کردن شما با نظرات دیگران، احتمالاً انگیزهی مطالعه را هم در شما بالا میبرد.
بیشتر کتابهای امروزی، در پشت جلدشان، چند سطری دربارهی کتاب، مطلب میگذارند. این قسمت ممکن است خلاصهی از محتوای کتاب یا قسمتی از مقدمه یا متن کتاب باشد. خواندن این چند سطر را فراموش نکنید.
بسیاری از کتابها در انتها، فهرستی از نامهای اعلام و واژهها و اصطلاحات بکار رفته در کتاب را منتشر میکنند. خواندن این قسمت نیز بخشی از وظیفهی شما در خواندن اجمالی است.
به سراغ خود کتاب بروید و مقدمهاش را بخوانید. آنگاه یکی یکی به سراغ بخشها و فصلهای کتاب رفته و پاراگراف اولشان را بخوانید و اگر در پایان هر فصل، خلاصهای ارائه شده، آن را هم بخوانید. در مواردی فکر خوبی است که چند صفحهای از کتاب را هم کامل بخوانید تا با نثر نویسنده آشنا شوید.
در پایان هم حتماً به سراغ چند صفحهی آخر کتاب بروید و خوب آن را بخوانید. تقریباً هیچ نویسندهای نیست که از وسوسهی نوشتن پایانی خوب و خلاصهوار که حاوی نتیجهگیری او هم باشد، بگذرد.
شما باید همهی این مراحل را در مورد کتابی ۳۰۰ تا ۴۰۰ صفحهای، ظرف یک الی دو ساعت به انجام برسانید. و غالباً اگر این کار را بهخوبی و با تمرکز انجام دهید میتوانید تصمیم بگیرید که اصلاً این کتاب ارزش خواندن تحلیلی را دارد یا نه.
هنگام خواندن یک کتاب دشوار، هرگز برای پیدا کردن معنی لغات و اصطلاحات یا فهم مطلبی که نفهمیدهاید، مکث نکنید. غالباً فرصتِ فهم بیشتر و بهتر کتاب، نه در مکثهای نابجا، بلکه در خواندنِ دورهای دوم و سوم حاصل میشود؛ یادتان باشد که حتی اگر هم کتاب را دوباره نخوانید، «فهمیدن نیمی از یک کتاب مشکل، خیلی بهتر از نفهمیدن کل آن است!»
مثلاً اگر شاهنامه را میخواهید بخوانید هیچ لزومی ندارد که سعی کنید همهی کلمهها و بیتها را بفهمید؛ با سرعت و بی مکث بخوانید و سعی کنید از خواندن و فهم سطحی مطلب، لذت ببرید. اگر سعی کنید نکات ظریف را بفهمید مطالب اصلی را از دست میدهید و در نتیجه وقایع کتاب و تسلسل آن را نمیتوانید دنبال کنید.
اگر سرعت خواندنِ پایینی دارید، احتمالاً بهترین روش برای رفع مشکل کندی و مکث چشم، دنبال کردن انگشت است درحالیکه بی مکث زیر جملات حرکت میکند. این عمل هم سرعت شما را بالا میبرد و هم به افزایش تمرکزتان کمک میکند. البته بهعنوان یک قانون کلی به یاد داشته باشید که شما متناسب با سرعت فکر کردنتان میتوانید بخوانید نه متناسب با سرعت حرکت چشمهایتان؛ پس نباید سرعت خواندن شما از سرعت درک شما پیشی بگیرد.
درصورتیکه بهدرستی خواندن اجمالی را انجام دهید، باید بتوانید به دو سؤالِ اول از آن چهار سؤال مهم پاسخ دهید:
سؤال یکم: موضوع کلی این کتاب چیست؟
سؤال دوم: جزئیاتی که کتاب، تحت آن موضوع کلی بیان کرده، کدامها هستند و نویسنده چگونه سعی کرده آنها را بیان کند؟
2. خواندن تحلیلی و قواعد آن
مهمترین کار شما برای پیادهسازی روش صحیح مطالعه، خواندن تحلیلی است. خواندن تحلیلی، خواندنی عمیق و کامل به بهترین وجه ممکن است. در این سطح باید سؤالهایی زیاد و سازمانیافته از طرف خواننده مطرح شده و پاسخ خود را بیابند. فراموش نکنید که هر کتابی لیاقت عمیق خوانده شدن را ندارد؛ بنابراین این شما هستید که با انجام صحیح مرحلهی قبل، تعیین میکنید که این کتاب، یکی از آن کتابها هست یا نه؟
انجام صحیح این سطح از روش صحیح مطالعه، شما را قادر میسازد که به دو سؤال دوم، از آن چهار سؤال اساسی پاسخ درست بدهید:
سؤال سوم: آیا آنچه این کتاب دربارهی آن موضوع گفته، درست است؟
سؤال چهارم: آیا مطالب این کتاب اهمیت دارند؟
خواندن تحلیلی شامل ۳ مرحله است. البته اینکه میگوییم ۳ مرحله، معنایش این نیست که شما باید هر مرحله را پس از انجام مرحلهی قبلی شروع کنید. شاید شما در آغاز تبدیل شدن به خوانندهای ماهر، نتوانید همهی این مراحل را همزمان با هم بکار ببندید؛ اما باید سعی کنید با مهارت یافتن در انجام خواندنِ تحلیلی، همهی این کارها را به صورتی که ملکهی ذهنتان شده باشد، به انجام برسانید.
الف) طبقهبندی کتاب و درک موضوع
هدف از این مرحله طبقهبندی کتاب و درک موضوع آن است و شامل ۴ وظیفه است:
- طبقهبندی کتاب بر اساس نوع و موضوع
- بیان موضوع کلی کتاب به شکلی بسیار خلاصه
- تعیین بخشهای اصلی به ترتیب؛ با نوشتن رئوس مطالب بخشها به همان شیوهای که قبلاً در مورد کل کتاب انجام گرفته است
- بیان مسائلی که نویسنده در صدد حل آنهاست
منظور از موضوع هم عناوینی مثل فلسفی، اجتماعی، سیاسی، هنری و مواردی از این دست است.
برای انجام وظیفهی دوم، باید وحدت موضوع کل کتاب را بتوانید در یک و یا حداکثر در چند جمله بیان کنید. خود نویسنده احتمالاً در جاهایی از کتابش سعی در بیان مستقیم موضوع واحد کتابش کرده است.
مثلاً داروین در این پاراگراف از کتابش اصل انواع، سعی در انجام این کار کرده است:
این کتاب، علت تغییر و تحول موجودات زنده طی نسلهای بیشمار و نیز راهی که این موجودات به گروههایی از گیاهان و حیوانات جدید تبدیل میشوند را بیان میکند. این کتاب به تغییرپذیری حیوانات اهلی و غیر اهلی پرداخته، و نشان میدهد که چگونه عواملی مانند تنازع بقا و انتخاب طبیعی باعث میشوند که گروههای جدیدی به وجود آمده و باقی بمانند.
نویسنده معتقد است که انواع، ثابت و یکنواخت نیستند، بلکه هماره در حال انتقال از حالتی ساده به حالات پیچیدهتر و پایدارتر هستند. برای اثبات این عقیده از علم جنینشناسی و تشریح تطبیقی و فسیلهایی که در پوستهی زمین پیدا شدهاند استفاده میشود.
برای انجام وظیفهی سوم، باید اجزای اصلی کتاب را ارائه دهید و نشان دهید که چگونه این اجزا از طریق ارتباط منظم با هم و ذیلِ وحدت موضوع کل کتاب، بهصورت یک مجموعهی کامل و سازمانیافته در آمدهاند.
بهترین کتابها خواندنیترینها هم هستند، چون ساختار مناسبی دارند. خواندن کتابهای بیارزش زحمت زیادی دارد. هر اثر خوبی، باید دارای وحدت موضوع، وضوح و انسجام باشد.
برای انجام وظیفهی چهارم، باید ببینید که نویسنده، چه سؤالات اساسیای را در کتابش مطرح کرده و به دنبال پاسخگویی به آنهاست. ممکن است او این سؤالها را بهصورت واضح، با شما در میان بگذارد یا نگذارد؛ و همینطور جوابهایش را. درهرصورت شما باید از لابهلای مطالب کتاب این سؤالها را دقیقاً مشخص کنید.
ب) شرح و تفسیر کتاب
هدف از این مرحله، ارائهی تفسیری صحیح از کتاب است و شامل ۴ وظیفه است:
- دربارهی معنی کلمههای مهم نویسنده در کتابش با او به توافق برسید
- با بررسی مهمترین جملات، پیام اصلی نویسنده را درک کنید
- استدلالهای کتاب را بیابید
- ببینید چه مسائلی حل شده و کدامها حل نشده باقی مانده
برای انجام وظیفهی اول، شما باید واژهها و اصطلاحات مهم کتاب را پیدا کنید و با فهم معنای مدنظر نویسنده، دربارهی آنها با او به توافق برسید؛ یعنی پی ببرید که او این واژهها را در چه معنای خاصی به کار برده است.
وظیفهی دوم را در صورتی به درستی انجام میدهید که بتوانید پیام نویسنده در هر بخش کتابش را به روشنی به زبان بیاورید. کسی که میگوید میداند چه فکر میکند ولی نمیتواند آن را بیان کند، معمولاً نمیداند چه فکر میکند. اگر ادعا کنید که منظور نویسنده را فهمیدهاید ولی برای بیان آن، صرفاً بتوانید همان واژههایی را که او بکار برده به زبان بیاورید، باز هم باید در درک پیام نویسنده بهوسیلهی خودتان شک کنید. باید حتماً بتوانید با واژههایی دیگر و به زبان خودتان، بگویید که نظر نویسنده در هر بخش چیست.
وظیفهی سوم در این مرحله، یافتن استدلالهایی است که نویسنده برای اثبات ادعاهایش به کار گرفته است. معمولاً نویسندگان، در ساده کردنِ استدلالهایشان و بیان واضح آنها به شما کمک میکنند. نویسندگان خوب، نه تنها استدلالهای خود را از شما پنهان نمیکنند، بلکه ممکن است بهصورت فهرستوار، آنها را در هر موردی برای شما بیان کنند. اما در بسیاری از موارد هم استدلالهای نویسنده، در میان سطور کتابش مستور است که این شما هستید که باید زحمت کشیده و آنها را بیابید. حتماً خوب میدانید که هیچ ادعایی را بدون استدلالی صحیح نباید بپذیرید.
آخرین قدم شما در این مرحله، کشف مسائل مهمی است که نویسنده در طول کتاب، برای حل آنها کوشش میکند. باید ببینید که آیا او در حل این مسائل موفق بوده است یا نه.
اگر شما این ۴ وظیفه را به اضافهی ۴ وظیفهی قبلی، به درستی انجام دهید، میتوان اطمینان داد که در فهم کتاب موفق بودهاید.
ج) نقد و ارزیابی منصفانه کتاب
عمل خواندن، با فهمیدن مطالب کتاب به پایان نمیرسد. این کار باید با نقد و ارزیابی منصفانه، تکمیل شود. افراد ممکن است تا اینجا به خوبی پیش بیایند؛ ولی به خاطر تنبلی، از بررسی و نقد کتاب و در واقع از «اعلام نظر خودشان دربارهی کتاب» غفلت کنند.
بدانید که کتاب خواندن، یک گفتگوست؛ نباید تصور کنید که در فرایند کسب دانش از راه مطالعهی کتاب، شما یک دریافتکنندهی منفعل هستید. نباید فقط نویسنده حرف بزند و شما گوش کنید. اگر چنین تصوری دارید باید بدانید که وظیفهی خودتان را بهعنوان خواننده بهخوبی درک نکردهاید.
برای انجام نقدی صحیح باید این ۳ نکته را بهدرستی انجام دهید:
- مطمئن شوید که کتاب را فهمیدهاید و آنگاه به خود اجازهی نقد بدهید
- اهل مجادله و به دنبال اثبات برتری و غلبه بر نویسنده نباشید
- بدانید که عدم توافقها در مسائل علمی، عموماً قابل حل هستند. پس شما باید برای مخالفتهایتان با نویسنده دلایل واضحی را ذکر کنید تا مسائل، روشن شده و اختلافها حل شوند.