معرفی کتاب: بعد از مدتها او را دیدم، با چه ذوق و شوقی به طرفش رفتم، انتظار داشتم در نگاهش شعله عشقی، جرقهای یا نور امیدی بتابد امّا …!؟ نگاهش سرد و بیروح بود مثل یک غریبه …! به آرامی صدایم زد و گفت: «این آخرین دیدار ماست…!» با بغضی که در گلویم پیچیده بود فقط یک کلمه از دهانم خارج شد: «چرا …!؟» چیزی نپرس …! هیچی…! فقط یک کلمه …خداحافظ …! من امّا گیج و منگ سر جایم میخکوب شده بودم او رفت …!؟ به همین سادگی …!؟ صدای کفشش که از من دور میشد با صدای ضربان قلبم هماهنگ شد…! تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که رفتنش را نظارهگر باشم…! هر چه او دورتر میشد، زانوهای من سستتر میشد، انگار دیگر تاب تحمل وزنم را نداشتند!
کلید واژهها: «نرو …!»، «سراب…!»، «چه زیباست …!»، «بیا…!»، «زیر باران …!»، «خداحافظ …!»، «دریا …!»، «مرگ…!»، «عشق…!»، «خدایا…!»، «فاصلهها»، «غریب آشنا …!»، «سرنوشت…!»، «دوستت دارم…!»، «معجزه عشق…!»، «مادرم …!»، «مواظب خودت باش…!»، «خواستم بگویم …!»، «طناب دار»، «عشق خیالی»، «قاب عکس»، «رسم عاشقی»، «بهونه»، «کاش…!»، «روزت مبارک»، «ایثار»، «دنیا …!»، «رُک بگو»، «پدر»، «مگه میشه …!؟»، «افسوس…!»، «بوی معشوق…!»، «بیاحساس…!»، «تو نفهمیدی»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.