معرفی کتاب: الیسا با مامان و باباش برای تفریح به طبیعت رفتند.
تو یه روز بهاری
که شادی بودش جاری
الیسا و مامان، بابا
رفتن به تفریح، دوردورا
الیسا یه درخت می بینه و از مامان زهرا می پرسه: اسم این درخت چیه؟
مامان میگه: اسم این درخت سرو زربین هست که تعدادش خیلی کم شده.
الیسا دید یه درخت
کنار رودی خوشبخت
اما تعدادش کم بود
توی دلش یه غم بود
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، شعر کودکانه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.