معرفی کتاب: یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. داخل یک شهر قشنگ با گلهای رنگارنگ یک خانه زیبا بود پشت کوههای بلند. داخل این خانه دختری باهوش و مهربان به اسم فاطمه و یک برادر شیطون و کوچولو به اسم علی با مامان و بابا زندگی میکردند.
پدر فاطمه و علی و در کارخانه کاغذسازی کار میکند و هر روز صبح به آنجا میرود. امروز جمعه است و پدر فاطمه و علی خانه است. صبح پدر به سمت اتاق فاطمه رفت تا او را برای صبحانه صدا کند اما وقتی وارد اتاق فاطمه شد متوجه شد او تمام کاغذهای سفید دفترش را کنده و پاره کرده است. پدر خیلی ناراحت شد و تصمیم گرفت روند درست شدن کاغذ را بعد از صبحانه برای فاطمه توضیح دهد. پس از صبحانه پدر و فاطمه روی مبل نشستند و پدر به فاطمه گفت: «دخترم! میدانی کاغذ از چه چیزی ساخته میشود؟»
فاطمه جواب داد: «بله میدانم، کاغذ از درختان ساخته میشود.»
پدر گفت: «آفرین دخترم، کاملاً درست است. ما، در کارخانه در مرحله اول درختها را میبریم، و سپس: تنههای درختان را به کارخانه میبریم، و بعد: پوست تنه درختان را جدا میکنیم، و سپس: چوبها را تبدیل به تکههای کوچک میکنیم، و بعد: تکههای ریز چوب را تبدیل به خمیر کرده و سپس رنگ آن را از بین میبریم و در آخر خمیر را خشک میکنیم و اینگونه کاغذ تولید میشود.»
فاطمه گفت: «وای پدر چقدر برای ساخت کاغذ زحمت میکشید.»
عزیزم ما باید خیلی مواظب این منابع باشیم. اگر ما از کاغذ و چیزهای دیگر درست استفاده نکنیم زمین نابود میشود. من از امروز صبح متوجه شدم که شما خوب از کاغذها استفاده نمیکنی. بیا تا همین حالا به اتاقت برویم و کاغذها را جمع کنیم.
و سپس فاطمه با این توضیحات از پدر پرسید: «با این حساب، پدر ما چگونه میتوانیم در استفاده از کاغذ صرفهجویی کنیم؟»….
کلیدواژهها: کودکان، کاغذ، کاغذسازی، آموزش برای کودکان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.