طنز جبهه

اشتراک گذاری:

طنز جبهه

عنوان کتاب:

طنز جبهه

نویسنده: خدیجه دهقانی
ناشر: کتیبه نوین
قطع کتاب: خشتی کوچک
شابک: 978-622-307-605-3
تعداد صفحه: 18

قیمت محصول:​

معرفی کتاب: حدود دو سال از جنگ می‌گذشت و آسمان وطنم آرام بود و همه مشغول ساختن زندگی جدید خودشون بودند. ساعت حدود پنج عصر بود که توی حیاط نشسته بودم گل بی‌بی اومد و گفت: پسرم نمی‌خوای یکی از خاطرات زمان جنگ رو بگی هر چند طاقت شنیدنش رو ندارم اما تو بازم بگو. من لبخندی به گل بی‌بی زدم و گفتم: وا ببین مگه تو جبهه فقط جنگ و خونریزی بوده؟

گل بی‌بی با کنجکاوی گفت: مگه دیگه چی بوده؟ گفتم: اتفاقاً با بچه‌ها بهترین خاطره‌ها رو ساختیم الآن یکیش که خیلی خوب بود رو تعریف می‌کنم. گل بی‌بی پاشو دراز کرد و گفت: خب بگو ببینم و شروع کردم به گفتن، سه ماه پس از اینکه وارد جبهه شدم تا حدودی کار با اسلحه رو یاد گرفته بودم تا اینکه یه شب عراقی‌ها ما رو غافلگیر کردند و حمله کردند،

من سریع تفنگ رو برداشتم و شلیک کردم اما اون تفنگ سی تا گلوله بیشتر نداشت و تموم شد. سرم رو برگردوندم و دیدم دو تا از نیروهای دشمن پشت سرم هستن، من و چند تا از بچه‌ها رو گرفتن و بردن. یه هفته گذشت و توی اردوگاه هر کسی مشغول به کاری بود من اونجا یه گربه دیدم آوردمش و از بچه‌ها خواستم تا یه کلاه براش بدوزن که شبیه به کلاه نیروهای دشمن باشه اونا هم قبول کردن و اون کلاه رو سرش کردیم.

گربه رفت و عراقی‌ها داد می‌زدند: وای بر ما! شرف ما رفت! هر کدام از اونا به هر طرف از حیاط پرت می‌شدند تا گربه بیچاره رو بگیرند. بچه‌ها از خنده روده‌بر شدن و گفتن اون گربه رو بیار و کلاه رو بردار منم همین کار رو کردم. گل بی‌بی باورت میشه بچه‌ها تا یه هفته به این موضوع می‌خندیدن؟ گل بی‌بی گفت: از دست شما جوونا که هر جا باشین به خودتون خوش می‌گذرونین، بازم الهی شکر که خنده رو لبتون بوده…

کلیدواژه‌ها: کودک و نوجوانان، داستان، داستان‌های جبهه

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “طنز جبهه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات پیشنهادی