معرفی کتاب: در کنار جنگل بلوط، ماه تی تی با شش خواهر، پدر و نامادریاش زندگی میکردند. یک روز نامادری ماه تی تی به همسرش گفت: تا کی میخوای کار کنی و شکم این هفت تا دختر رو سیر کنی؟ تو هر چی هم کار کنی، ما نمی تونیم زندگی خوبی داشته باشیم؛ این دخترا رو بردار و ببر وسط جنگل رها کن و بیا!
پدر ماه تی تی خیلی ناراحت شد ولی چارهای جز این نداشت چون همسرش دخترها را اذیت میکرد و دیگر دوستشان نداشت. یک روز پدر، هفت دختر را برداشت و با بقچهای نان راهی جنگل شد. دخترها که فکر میکردند قرار است به تفریح بروند خیلی خوشحال بودند. وقتی وسط جنگل رسیدند، دخترها رفتند تا بازی کنند و پدر که غمگین بود؛ زیر سایهی درختی بزرگ نشست و در فکر فرو رفت.
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.