معرفی کتاب: در یکی از روزهای بهاری موری کوچولو بر روی تپهای رفت که زیر آن لانهی آنها بود و با خوشحالی به بقیه حشرات گفت: آهای! آهای! کفشدوزک! زنبورک! ملکه تخم گذاشته به زودی لونهی ما پر از مورچههای ریز و درشت میشه اونوقت می تونیم بیشتر بازی کنیم و با هم این دور و بر قدم بزنیم.
ملکه مورچهها وقتی تمام تخمهایش را گذاشت رفت به تختش تکیه داد و بالهایش را برق انداخت و صدای مورچههای پرستار زد تا بیایند تخمها را به اتاقهای مخصوص نگهداری ببرند…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، مورچهها، جانور شناسی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.