معرفی کتاب:
یک نفر میرسد ز ره امروز، عاشقانه، عجیب میخندد
رمز و رازی ز راه میداند، مرد راهی، نجیب میخندد
چشمهایش سکوت گندمزار، یک نفر بادها خبر بدهد
این همان آشنای دیرینه است، شاید امروز دل ثمر بدهد!
شب هوای سکوت میفهمد؛ آسمان در پی هیاهو نیست
نیت صاف، با ستاره دمید؛ هان شهابی رسید نوبت کیست؟!
دستهایت عجیب رؤیایی است، این تویی در کنار ره آیا؟!
وعده گاهت به ساحلی دوراست، تو کجا این زمان کجا؟ حاشا!
از سراب نگاه مینوشم؛ چشمهایم عجیب غمگین است
یک نفر وادی دلم در زد؛ من ندیدم ولی چه مسکین است!
هان بگو رهگذر چه آوردی؟ از رها ورد این سفر همراه
من شکستم به زورقی در باد؛ سبز خواهی به کاشتن این کاه!
کلیدواژهها: ادبیات فارسی، نثر فارسی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.