معرفی کتاب: «فاخته پرندهای است که از خود آشیانهای ندارد، او تخم خویش را در لانۀ پرندهای دیگر میگذارد و سپس…» … من یک فاخته هستم. مادر من فاختهای اصیل و نجیبزاده بود. از آن فاختههای روشنفکری که در سرتاسر عمر بجز «آزادی، برابری و عدالت» چیزی را جست و جو نمیکنند. او در تمام مدت زندگی هرگز خود را پایبند لانهای نکرده بود. هنگامی که زمان تخمگذاریاش نزدیک شد، با پرندۀ مادۀ دیگری که نصف هیکل او را هم نداشت طرح دوستی ریخت و به لانۀ او رفت و آمد میکرد. پرندهای که هرچند در مسائل سیاسی و اجتماعی قدرت تجزیه و تحلیل به اندازۀ مادر من نداشت، از استعداد خوبی اما برای یادگیری «آزادی، برابری و عدالت» برخوردار بود. یک روز مادرم پس از توضیحات مبسوطی پیرامون این کلمات و کاربرد آنها در زندگی روزمره بدو گفت: «دوست خوب من، آیا نمیخواهی برای درک بهتر «آزادی، برابری و عدالت» و کمک به برقراری «صلح» چند دقیقهای از خانۀ خود خارج شوی؟» و پس از آنکه پرندۀ صاحبخانه از لانه بیرون رفت، مادر من، یعنی همان فاختۀ اصیل نجیبزادۀ روشنفکر، تخم خود را که حداقل دو برابر تخمهای آن پرنده بزرگی داشت در میان تخمهای وی گذاشت و از آنجا خارج شد. پرندۀ صاحبخانه یعنی مادرخواندۀ من، هنگامی که به خانه برگشت متوجه غیرعادی بودن اوضاع شد. چند مرتبه تخمهای موجود در آشیانه را شمرد و هنگامی که تعداد آنها را کم و زیاد دید، طبق معمول به حافظۀ خود شک کرد و بر روی آنها خوابید. … تنها چیزی که از به دنیا آمدن در خاطرم هست شلوغی و ازدحام بیش از حد لانه بود. از یک طرف تعداد زیاد دهانهای باز و قرمزرنگ را میدیدم که مدام جیغ و داد میکردند و نیز تعدادی تخم سفیدرنگ که در انتظار جوجه شدن بودند…
کلید واژهها: منتخب داستانهای طنز ، جوجه فاخته، گل پلاستیکی، صغرا…ط! ، شعر کهنه، شعر نو، حقوق بشر، ستمدیدگان، داستان کندو و «اَسَل»، قاتل دزد، منتخب اشعار، چگونهای؟، درد بی درمان، حیرت، جنون، دائم الخمر، جامه آلوده، تمنای خوبرو، سرود عشق، شهر دل، شکفتن، در پی نیستان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.