معرفی کتاب: ما در میان این هستی ناپایدار، مانند پریان زیبارویی هستیم که شاهکار و خلیفۀ خلقت لقب یافتیم، چهبسا موجودات دیگر که خار و خس شدند و از گوهر آدمیت به دور ماندند، به جز استثنائاتی که با فیض روحالقدس، حنانهوار و حلاجوار و صنعان پی، از وادی بلا محفوظ ماندند. این اثر به دو منظور به نگارش و تألیف رسیده است: اول ماندگاری آثار تاریخی که دستخوش حوادث طبیعی و گاه انسانی هستند و دیگر شناخت وجودی خویش؛ انسانی که در این حصار قلعه زندانی است و تا ظرفیت اصیل خویش را نشناسد، راه به عالم ملکوت نخواهد برد، خضرسان در این وادی به دنبال نشانی از آب حیات گشتن و اسیر غول بیابان نشدن، هنری است که در این رمان به سادگی قابل دریافت نیست، خدا نیارد که جوهر ناب سخن را به دریچۀ اوهام رهنمون سازم که هدف بسی گرانمایهتر است، سخنشناسی باید که در این بحر، مرواریدی لایق کسب کند، و از خدای خویش خواهانم هر آنکه در این حلقه نیست زنده به عشق، قلم خام به اسرار أناالحق و بیخودی نیالاید و دل دردمند درویش را نیازارد. دیشب در حالت خواب و بیداری میدیدم که به کنار قلعۀ پَروِدَه برگشتهام مقابل تپههای شنی مشرف به دشت بزرگ و دامنههای سرفراز ایستاده بودم؛ مثل اینکه اجازۀ ورود نداشتم نگهبان قلعه، درها را بسته بود؛ کنار در ورودی با بغضی سنگین منتظر بودم تا راهی برای ورود من به آن قلعۀ اسرارآمیز باز شود. قطرات درشت اشک مانند غبار، در برابر چشمانم گسترده میشد؛ آه این من بودم که به اینجا برگشته بودم. چند بار چشم برهم زدم که بدانم اشتباه نمیکنم… آه این منم! پایین قلعۀ بزرگ ایستاده بودم. دربان را صدا زدم بیاعتنا به بلندی نردههای مشرف به شیب کوه، از بین سنگریزههای لرزان راهی یافتم تا بتوانم خودم را به شاهزادۀ رؤیاهایم برسانم.
کلید واژهها: یک آرزوی بر باد رفته، اولین دیدار، رازی که نهفته ماند، دهلیزهای مخفی، زندانی در قلعۀ مرموز، جنهای صحرایی، نجاتبخش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.