معرفی کتاب: موقعیت‌هایی که همواره در نظرش مانند زندگی یا مرگ بود او را به چالش می‌کشید. به همین دلیل همیشه در هر موقعیتی تلاش و مبارزه می‌کرد. تا آنجا که دریافت این ویژگی، حقیقت وجودی او شده است. زمانی که ثروت کودک بود روح چالش را در وجود او کاشتند و هنگامی که بزرگ شد، شعارش، می‌شوم یا نمی‌شوم بود. جمله معروفی که از نمایشنامه مورد علاقه‌اش، از شکسپیر برداشت کرد. پس این جمله را در زندگی با خود همراه داشت تا شبیه آن شود و راضی گردد. تلاش کردن، دانش و فلسفه‌اش شد تا آنجا که احساس مبارزه می‌کرد. پس در اوج خستگی، شاد و سعادتمند بود و آرزوی راحتی و آسایش را در سر می‌پروراند. در خیالش برای رسیدن به آسایش لحظه ‌شماری می‌کرد و با وجود تمام سختی‌های پیش رو در هر جایی دراز می‌کشید و دور و برش را پر از لذت‌های زندگی می‌کرد. از آب سردی که آرزوی نوشیدن آن را داشت گرفته تا غذای چربی که همواره به آن فکر می‌کرد تا در وقت استراحت به آن دست یابد. هنگامی که ثروت بزرگ شد هر چند آرزو داشت قاضی شود اما افسر شد؛ زیرا رسیدن به شغل قضاوت از بین کتاب‌های قطور و متن دشوار قوانین بسیار سخت بود. پس از رؤیایش کناره گرفت تا در کلاس حاضر شود و هنرهای رزمی را بیاموزد و در جنگ‌های سخت و مداوم از آن استفاده کند. او هنرهای رزمی را با حقیقت وجودی خود آمیخت و پس از آن بسیار خشن شد و تنها در صورتی از خود راضی بود که دشمنش را در جنگ‌ها شکست دهد و تا آخرین جنگ بر سر آزادسازی مناطق اشغالی او را به هلاکت برساند. دوستان ثروت به موفقیت او غبطه می‌خوردند و همواره تلاش می‌کردند تا از او پیروی کنند، اما از او کمک نمی‌گرفتند. سربازان ثروت او را تحسین و به عنوان یک الگو از وی تقلید می‌کردند و درباره روابط خود با ثروت بسیار صحبت می‌کردند و از خود می‌پرسیدند چه چیزی باعث می‌شود او همیشه اینگونه باشد و چرا نمی‌خندد؟ بیش از هر چیزی از اینکه او استراحت نمی‌کرد متعجب بودند. گویا او همواره در حال جنگیدن بود. ثروت آنها را می‌دید و به حرف‌هایشان گوش می‌کرد، اما نمی‌خندید. او خنده‌هایش را برای روزهای دردناک آینده نگه می‌داشت.

کلید واژه‌ها: رقص ژنرال، کلمات و زبان و…! ، برگه‌های یک رزمنده، زمزمه دور، دستمزد سازندگی، ای دم موش، دایره سایه، روزهای سخت او، گفتگوی این چهار نفر، داستانی برای هر زمان، ستاره‌ای را دوست داشتم، تعریف کلمات، معرفی عصام الصاوی و مجموعه‌اش