معرفی کتاب: قرن نوزدهم بریتانیا بیشتر توسط شاعران و رماننویسانش مورد توجه قرار گرفت و فاقد آثار نمایشی جدی بود. بر این اساس، تصمیم بر آن است که بر آثار اروپایی که تأثیر قابل توجهی بر سبک انگلیسی و سبک نمایشی قرن بیستم داشتند، تمرکز کنم. از سوی دیگر، نمایشنامه جدید قرن نوزدهم اروپا در مطالعه حاضر مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد، زیرا پیشگام نمایشنامه قرن بیستم است و حقیقتاً دومین رنسانس در تاریخ تئاتر غرب محسوب میشود. نمایشنامههای انگلیسی قرن بیستم، بنمایه و سبک اصلی خود را مدیون نمایشنامههای اروپایی قرن نوزدهم هستند که واقعگرایی، طبیعتگرایی اجتماعی و روانکاوی آنها که توسط چهرههای نمایشی مانند ایبسن و چخوف حمایت میشد، به نمایشنامههای نمادین، اکسپرسیونیستی و اگزیستانسیالیستی قرن بیستم منجر شد. تأثیر ایبسن از طریق ترجمههای ویلیام آرچر و اشتیاق برنارد شاو در نمایشنامههای انگلیسی احساس میشود. «از نظر شاو، سهم بزرگ ایبسن دو جنبه داشت: ارائه زندگی بر روی صحنه، آنطور که واقعاً در جامعه معاصر زیسته میشود و معرفی بحث به درام». نمایشنامههای بریتانیایی قرن بیستم، و بهطور خاصتر تئاتر پوچی، هر دوی این ویژگیها را در خود جای دادهاند.
تأثیر ایبسن بر نمایشنامههای انگلیسی همچنین در «کنار گذاشتن شرهای تاریک و جایگزینی یک انسان» قابل مشاهده است. تأکید بر مطالعه روانشناختی شخصیتها و موتیف ابرمرد که در قهرمانان زن شاویایی آشکار است، مدیون شخصیتهای ایبسن، بهویژه زنان او است (305). به همین ترتیب، خدمت عظیمی که ایبسن از طریق شاو به نمایشنامههای ابزورد قرن بیستم ارائه میدهد را میتوان در «دستورالعملهای صحنهای روانشناختی دقیق» مشاهده کرد که به بازیگر معنا برای مخاطب میبخشد. بهطور موازی، «دستورالعملهای صحنهای طولانی و دقیق ایبسن، که در آن نه تنها اعمال شخصیتهایش، بلکه حالات ذهنی، احساسات، لحن صدا و نیات آنها بهطور کامل توصیف میشود، گویی در یک رمان» پیشبینیکننده طبیعتگرایی بدون عمل، صحنهآرایی نمادین، استفاده از فلاشبک یا حتی صحنههای خالی نمایش داده شده در درام ابزورد است. ایبسن بهعنوان یک پیوند فلسفی، مفاهیم نیچه و واگنر را از طریق شاو، که ترکیبی از وظایف منتقد، طنزپرداز و خیالپرداز است، به صحنه تئاتر بریتانیا مرتبط میکند. بهطور موازی، چخوف ایده نمایشهای خیالی و تصاویر برگرفته از تکنیک دراماتیک استریندبرگ را به مراحل اگزیستانسیالیستی بعدی تئاتر جدید رؤیای بریتانیا، که اغلب تئاتر پوچی نامیده میشود، مرتبط میکند.
اسلین آشکارا جنبش جدید اروپایی را منشأ تئاتر پوچی میداند که بر ذهنیتگرایی روانشناختی و نمایشنامههای رؤیایی اکسپرسیونیستی استریندبرگ تمرکز دارد؛ بنابراین او ادعا میکند که «سه بخش «به سوی دمشق»، «یک نمایشنامه رؤیایی» و «سونات ارواح»، «رونویسی استادانهای از رویاها» و «وسواسها» و منابع مستقیم تئاتر پوچی هستند». نیکول همچنین معتقد است که سبکهای نمایشی جدید استریندبرگ و چخوف برای صحنه تئاتر انگلیس بیشتر از مولیر و راسین برای نمایشنامهنویسان دوره بازگشت اهمیت دارند. او میافزاید که نمایشنامههای بعدی که به دنبال هدفی تخیلیتر و شاعرانهتر هستند، همگی مدیون آثار ایبسن و پیروان او هستند. در کنار نقطه کانونی سبک نمایشی چخوف، که بر زندگی عادی است و بنابراین با حضور آن در نمایشنامههای مدرن انگلیسی در تضاد است، تأثیر موضوعی او، همانطور که ربی مشاهده میکند، بهوضوح در نمایشنامههای پوچ بریتانیایی مانند آثار بکت و پینتر دیده میشود. او حتی شباهتهایی بین چخوف و نمایشنامههای پوچ میبیند که در آنها «شخصیت شخصیتها» از طریق «مکثها، سکوت ناگهانی، گزیدههایی از دیالوگهای نامفهوم و خطوط مکالمه متقاطع» خلق میشود.
کلیدواژهها: کنش تخیلی مفهوم تلاش برای «خودشناسی» در اندیشه قرن نوزدهم، کنش تخیلی: جستجوی خودشناسی در تراژدیهای ایبسن و چخوف
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.