معرفی کتاب: در یکی از روزها در یک حادثه پدر و مادرشان را از دست دادند. همان روز برگشتن از سرکار و مدرسه و دانشگاه. این پسر و دختر، بیکس و کار، در این غربت وامانده تنها ماندند. برادر دختر برای خرج زندگی خود و خواهر کوچکترش مجبور بود کار کند و از طرف دیگر هر دو ادامه تحصیل میدادند. پدر مقداری پول برای روز مبادا کنار گذاشته بود. بودجه کنار گذاشته شده کفاف مخارج خوراک و پول تحصیلشان را نمیداد. پسر در رشته مهندسی کشاورزی لیسانس داشت و دختر در دبیرستان در رشته تجربی سال سوم بود. به همین خاطر برادر تحصیل را رها کرد تا بتواند مایحتاج خود و خواهرش را تأمین کند. خواست از دانشگاه اجازه بگیرد تا درسش را متفرقه ادامه بدهد و برای اولین بار با برخورد شدید مدیر دانشگاه مواجه شد، بار دیگر اصرار کرد و مدیر دانشگاه دید هر کاری که میکند موفق نمیشود و قبول کرد و به او گفت برای چی میخواهی درس را متفرقه ادامه بدهی؟! تو که درست خوب است! محمدرضا در میان حرف رئیس دانشگاه پرید و گفت: مجبورم، در غیر اینصورت هیچ وقت این کار و نمیکردم. مدیر دانشگاه با تعجب گفت: برای چی مجبوری، چه مشکلی داری؟! و او این جوری شروع به گفتن کرد: پدر و مادرم در شهرستان خودمان مشهد کار میکردند، یک روز موقع برگشتن از سر کار هر دو با هم بودن، منو از دانشگاه و خواهرم را از دبیرستان برداشتند و به سوی خانه راه افتادیم. تا اینکه دو تا خیابان بالاتر از منزلمان پدرم تصادف میکند و همانجا به رحمت خدا می رود و مادرم بیهوش میشود و از سرش خون میرود، من و خواهرم هیچ چیزمان نشده بود. با اینکه خیلی ترسیده بودم به بیمارستان و پلیس ۱۱۰ تماس گرفتیم و به آنها آدرس دادیم تا به کمکمان بیایند، هنوز حرفمان تمام نشده بود که یک ماشین از عقب با ماشین ما تصادف کرد و خواهرم سرش به میله جلو ماشین خورد و بیهوش شد. آنجا بود که من هم از ترس بیهوش شدم. قبل از بیهوشی کامل صدای مردی را شنیدم که گفت خدایا بدبخت شدم، ای خدا! و بعدش بقیه حرفش را نشنیدم چون کامل از هوش رفتم و دیگر اصلاً نفهمیدم چه بلایی سرمان آمده است.
اشتراک گذاری:
از تنهایی به خوشبختی
دسته: کتاب های رمان و داستان
عنوان کتاب: |
از تنهایی به خوشبختی |
نویسنده: | فاطمهنساء تاجائی |
ناشر: | انتشارات کتیبه نوین |
قطع کتاب: | رقعی |
شابک: | ۹۷۸-۶۰۰-۹۵۶۶۳-۹-۶ |
تعداد صفحه: | ۱۰۶ |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.