معرفی کتاب: در قسمت ورودی خانه قدیمی آقاجون کارگاهی قرار داشت که پنجرههای آن را از کوچه با تیغه آجری گرفته بودند. این کارگاه در واقع حریم خصوصی آقاجون بود و دوست نداشت کسی جز خودش به آنجا برود. یک روز که داشت لابهلای وسایل کهنه و قدیمیاش گشت میزد، کنجکاو شدم و دلم خواست بدانم توی این دخمه تاریک و لای یک مشت وسایل کهنه و خاک گرفته که متعلق به عهد شاه وزوزک بود چه چیز جالب و دوست داشتی هست؟ که هر روز این پیرمرد چند ساعت از وقتش را آنجا سپری میکند بیآنکه خسته شود. یواش در کارگاه را باز کردم و گفتم: آقاجون اجازه هست…
کلید واژهها: رمان، داستان، داستان های فارسی، شعر
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.