معرفی کتاب: باربارا از اینکه توانست تمام تخمهایش را در چالهای بگذارد، خوشحال بود.
او از اینکه قرار بود صاحب فرزندان زیادی شود از خوشحالی چرخی زد و هوایی کشید.
در همین هنگام خرچنگی به نام چنگ چنگ در کمین بود که یکی از تخمهای باربارا را با خود ببرد و گوشهای بنشیند و با خیال راحت آن را بخورد.
باربارا به دریای آرام نگاهی انداخت و در این فکر بود که برگردد و روی تخمهایش رو بپوشاند که در همین لحظه چنگ چنگ از فرصت استفاده کرد و یکی از تخمها را با خود برد.
باربارا تا صورت خود را برگرداند، متوجه شد که یکی از تخمهایش ناپدید شده،
او با خودش گفت: خرچنگها تخمهای ما لاک پشتها را میخورند، پس این هم حتماً کار یک خرچنگ است.
در همان هنگام مردی کوتاه قد و مهربان و باهوش که لاک پشت پوزه عقابی زیبا و تمام صحنهها را دیده بود، جلو آمد و به باربارا سلام کرد و پرسید: چه شده؟
باربارا با ناراحتی جواب داد: خرچنگی آمده و یکی از تخمهای مرا با خود برده.
مرد پاسخ داد: من محیطبان هستم و به تو کمک میکنم تا به جایگاه خرچنگها برویم و با آنها صحبت کنیم….
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، گونههای جانوری در معرض خطر انقراض ایران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.