بی‌جانِ با احساس (هوش مصنوعی)

اشتراک گذاری:

بی‌جانِ با احساس (هوش مصنوعی)

عنوان کتاب:

بی‌جانِ با احساس (هوش مصنوعی)

نویسنده: نیما وفاخواه
ناشر: کتیبه نوین
قطع کتاب: خشتی بزرگ
شابک: 978-622-307-493-6
تعداد صفحه: 18

قیمت محصول:​

معرفی کتاب: یک هفته‌ای بود که امتحان‌های آخر سال تحصیلی تمام شده بود. آفتاب حسابی گرم می‌کرد و من از اینکه می‌توانستم بدون فکر به درس و مشق از زندگی لذت ببرم، خوشحال بودم. رفتن به خانه‌ی پدربزرگم همیشه برای من لذت‌بخش بوده، مخصوصاً بازی در حیاط بزرگ خانه و غذا دادن به گربه‌ها.

آن روز یکی از دوست‌های پدربزرگم به خانه‌شان آمد. آن‌ها با هم خیلی صمیمی بودند. اسم دوست پدربزرگم آقای بهمنی بود. آقای بهمنی بعضی روزها برای پدربزرگ و مادربزرگم نان و چیزهایی که از او می‌خواستند، می‌خرید. او یک خودرو داشت و با همان رفت و آمد می‌کرد و کارها و خریدهایش را انجام می‌داد. همیشه من را هم که می‌دید خوشحال می‌شد و با من حسابی احوال‌پرسی می‌کرد.

روزها پشت سر هم گذشتند؛ تا اینکه چند روز از آقای بهمنی خبری نشد. من که خیلی زود به زود ایشان را می‌دیدم از پدربزرگم پرسیدم: آقای بهمنی کجا هستند؟ مسافرت رفته‌اند؟ چند روزی است که ایشان را نمی‌بینم! چیزی شده؟!

پدربزرگم با صدایی نه‌چندان شاد جواب داد: آقای بهمنی چند روز پیش به کوه رفته و وقتی داشته از کوه پایین می‌آمده یک سنگ از زیر پایش سر خورده و ایشان را به زمین زده و باعث شده قدری زخمی شود، دنده‌هایش دردناک شود و از همه بدتر اینکه دست راست ایشان هم شکسته و با این وضعیت حتی نمی‌تواند رانندگی کند و از خانه بیرون رود.

کلیدواژه‌ها: کودکان، داستان کودکانه، آرزوها، اتومبیل‌ها

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بی‌جانِ با احساس (هوش مصنوعی)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات پیشنهادی