معرفی کتاب: داستان اول: یک بار یک میخی بوده که بیکار بوده و کاری نداشته که انجام بده، و با چکش پر جنب و جوش دوست بوده.
یک روز همهی میخهای ده به سراغش میروند و به او میگویند: «تو سلطان ما هستی تو از همهی ما بزرگتر هستی. ما میخواهیم چیزی بسازیم، به ما کمک میکنی؟»
میخ گفت: «باشه»
و آنها با کمک چکش پر جنب و جوش او را تکه تکه کردند و با او اسباببازی ساختند.
اینجوری میخ بیکار توانست با بچهها بازی کند…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.