معرفی کتاب: دی دی دوست داشت به پارک برود. سی سی، دی دی را به پارک برد. دی دی سوار تاب شد. دی دی نمیگذاشت بچههای دیگر سوار تاب بشوند چون دوست داشت خودش فقط تاب بازی کند. سی سی به دی دی گفت که باید بقیه بچهها هم سوار تاب شوند تا خوشحال بشوند. دی دی حرف سی سی را قبول کرد و از تاب پیاده شد.
دی دی سوار تاب شد
حال دلش چه ناب شد
به دوستش گفت: مهربان!
نوبت توست، پسرجان!
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان، موسیقی، آموزش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.