معرفی کتاب: اردیبهشت که میشود به دنبال شازده کوچولوی قصههایم راه جادهی دلتنگی را در پیش میگیرم، همان جادهای که شاید قهرمانش به دنبال پیدا کردن گلش بار سفر بسته بود. آفتاب به غروب میرفت و نمنم باران سردسیر صورتم را نوازش میداد.
جاده ناهموار بود.
درختی در همان حوالی سر به آسمان سپرده بود، به زیرش پناه بردم و آرام نشستم به تماشای دنیا!
گویی زمان متوقف شده باشد.
درخت شروع کرد به نواختن ترانهی کودکی.
انگار ریشههایش به جان کودکی میرسید پر از شور و حیات.
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، شعر فارسی، شعر آموزنده
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.