معرفی کتاب: تابستان بود، من با پدر و مادرم برای تفریح به یک جای سرسبز رفتیم. خیلی قشنگ بود. درخت و رودخانه داشت و در رودخانه ماهیهای زیبای رنگی بود.
توی فصل تابستون
رفتیم به یک گلستون
درخت سبز و آفتاب
ماهی قرمز تو آب
من داشتم توپ بازی میکردم که در کنار رودخانه دو درخت سرو را دیدم. توپ را ول کردم و رفتم تا زیر سایه درختها کمی استراحت کنم.
توپه رو شوت کردم یه سو
بعد نشستم کنار جو
کنار سرو زربین
عشق خدا رو ببین!
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، شعر کودکانه، گونههای گیاهی در معرض خطر انقراض ایران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.