معرفی کتاب: وای خدای من! احساس عجیبی دارم. این اولین بار هست که لباس فضانوردی میپوشم و سوار سفینه میشوم. از اینکه میخواهم از سیاره زمین جدا شوم کمی احساس ترس و دلهره دارم. ضربان قلبم تند شده؛ سفینه کم کم آماده پرواز است. از پنجره بیرون را نگاه میکنم؛ راستی چقدر من زمین را دوست دارم اما سفر به سیارههای دیگر هم باید شگفت انگیز باشد و تجربیات خوبی را به دست خواهم آورد. اشتیاقم برای پرواز بیشتر میشود و کم کم آرام میشوم. بالاخره زمان پرواز رسید و سفینه بلند شد و با سرعت در جو حرکت کرد. حالا کرۀ زمین را آبی و سبز میبینم. یک توپ گرد و کوچک. از جو زمین خارج شدیم و موشک از سفینه جدا شد و سفینه در فضای خالی از هوا رو به جلو حرکت کرد. مدت کوتاهی به سیاهی مطلق فضا نگاه کردم؛ خیلی ترسیدم و با خود گفتم: وای! چه جای عجیبی! در همین هنگام دیدم که سفینه فضایی روی یکی از سیارات فرود آمد و من از سفینه خارج شدم و با خود گفتم: خدای من! اینجا دیگه کجاست؟! من روی کدام سیاره فرود آمدهام؟
سفینه فضایی
رفت تو دل سیاهی
بعد از ساعتی چرخش
کرد رو سیاره، گردش
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان، آموزش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.