معرفی کتاب: آخر هفته بود، با مامان و بابا به مزرعهی پدربزرگ رفتیم. یک مزرعهی بزرگ و پر از سبزیجات و ذرت و چند درخت بزرگ سیب. از بچگی کلبهی چوبی پدربزرگ را دوست دارم و بازی با گوسفندانش و سر به سر مرغ و خروسها برایم لذت بخش است. وقتی پیش پدربزرگ بودم، او به من گفت: یکی از گوسفندان بچه به دنیا آورده من که دیگه صبر نداشتم برای دیدن بره کولوچو سریع دویدم و به آغل رسیدم؛ سریع رفتم سراغ بره کوچولو و کلی با او بازی کردم. بعد از بازی با بره کوچولو، رفتم سر وقت مرغ و خروسها و ظرفشان را پر از آب و دانه کردم…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، زیست فن آوری
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.