معرفی کتاب: در جنگلی زیبا و سرسبز، برکۀ زیبایی بود که قورقوری در آنجا زندگی میکرد. قورقوری خیلی تنها بود. او هیچ دوستی نداشت. دلش میخواست بازی کند و این ور و آن ور بپرد اما هیچکس را نداشت که این کارها را با او انجام دهد. باخود گفت: حوصلهام خیلی سر رفته است، نمیدانم چه کار کنم. پرید و غمگین روی برگ نیلوفر آبی داخل برکه نشست.
تو یه جنگل زیبا
که بودش پر ز گلها
تو قلبش یه برکه داشت
قورباغهای بچه داشت
اسم اون بود قورقوری
که تنها بود حسابی
غمگین رو برگ نیلوفر
نمیپرید اینور اونور
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.