معرفی کتاب: لپ قرمزی که با همهی انارهای دیگه فرق داشت. لپهایش قرمز و خوشرنگ بود.
لپ قرمزی چون از همه انارهای دیگر زیباتر بود، باعث شده بود که خیلی مغرور شود و خودش را از همه بهتر بداند. تولد لپ قرمزی نزدیک بود و او میخواست یک تولد حسابی برای خودش بگیرد، همه را دعوت کند و به همه پز بدهد.
لپ قرمزی رفت خرید کند، در راه که داشت میرفت خانم توتفرنگی را دید، خانم توتفرنگی با احترام به او سلام کرد ولی لپ قرمزی جواب خانم توتفرنگی را نداد و با غرور از کنارش عبور کرد.
کمی جلوتر آقای موز را دید، آقای موز هم سلام کرد و کلاهش را برداشت و ادای احترام کرد اما لپ قرمزی باز هم با غرور جواب سلامش را نداد و از کنار آقای موز عبور کرد.
کمی جلوتر خانم نارنگی که داشت میرفت به لپ قرمزی سلام کرد اما لپ قرمزی اصلاً انگار نه انگار که متوجه حضور او شده باشد و یا حتی صدایش را شنیده باشد.
لپ قرمزی در مسیر به هر میوهای میرسید با غرور جواب سلامش را نمیداد تا اینکه رسید به یک فروشگاه بزرگ که همه مشغول خرید بودند. آنجا خیلی شلوغ بود. اما لپ قرمزی بدون هیچ اعتنایی به آن صف طولانی، همه را هل داد و رفت جلوی صف ایستاد و خریدش را حساب کرد. همه از رفتار لپ قرمزی خیلی ناراحت شده بودند اما به رویش نیاوردند و رفتارش را تحمل کردند.
لپ قرمزی به خانه برگشت و شروع کرد به تزیین دیوارهای اتاقش کرد. همهی خریدهایش را روی میز چید. او از قبل دوستانش را دعوت کرده بود و مطمئن بود که امشب یک جشن تولد باشکوه برای خودش برگزار میکند و به همه پز میدهد.
تقریباً شب شده بود و لپ قرمزی همچنان منتظر بود که دوستانش بیایند.
با خودش گفت: بهتره کیکم رو بیارم بذارم روی میز و شمعهام رو روشن کنم الانه که دیگه دوستام یکی یکی میان و من یک جشن فوقالعاده برگزار میکنم اما هرچه نشست و انتظار کشید کسی زنگ خانهی او را نزد. لپ قرمزی از شدت انتظار کمکم داشت کلافه میشد که ناگهان متوجه شد کیکش کمکم دارد آب میشود و شمعهای روی کیک در حال تمام شدن است.
لپ قرمزی خیلی ناراحت بود از اینکه هیچکس به تولدش نیامده بود، با ناراحتی در کنار میز تولدش خواب رفت…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، غرور و تکبر، دوستی، میوهها، کرمهای لولهسان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.