معرفی کتاب: پاییز از راه رسیده بود و انسانهای نئاندرتال در غار از سرما به خود میلرزیدند. آنها چون نمیتوانستند حرف بزنند، با کشیدن نقاشی بر روی دیوار غار؛ منظور خود را به یکدیگر میرساندند. در میان آنها فردی بود به نام هومبابا که مردم او را راهنما و رهبر خود میدانستند. شب شد و همگی در غار خوابیدند. هوا خیلی سرد بود و آنها چیزی نداشتند که خود را با آن گرم کنند. شبها و روزها گذشت و پاییز تمام شد و زمستان شروع شد هوا خیلی سردتر شده بود…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، دوره غارنشینی انسانهای نخستین
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.