معرفی کتاب: غروب زمستانی یک جنگل. کلاغ پیر روی شاخه کاجی نشسته و سنجاب روی تنه دیگر درخت پنهان شده است. از گوشه و کنار صدای حرکت و خش و خش و خوردن حیوانات میآید. گرگ انگار به دنبال چیزی بو میکشد و وارد صحنه میشود. گرگ: هوووووو… انگار کسی تو جنگل نیست! اما این کوچولوی ترسو نمیتونه من رو گول بزنه. میدونم که خرگوش همین جاها یه گوشهای قایم شده. خرگوش کوچولو! کلاغ: قار قار… گرگ: صدای قارقارت رو ببر! فکر کردی نمیدونم داری به خرگوشه علامت میدی که فرار کنن؟ کلاغ: چشم چپه! راهت رو بکش و برو… اینجا دستت به چیزی نمیرسه. میدونی او دور دورها چی میبینم؟ گرگ: اصلاً برام مهم نیست کلاغ دروغگو. کلاغ: محیطبان داره با سگش میاد طرف ما… (گرگ آهسته دمش را میاندازد پایین و دور میشود) کجا میری، ترسیدی؟ گرگ: حرفهای تو حوصلهام رو سر میبره. دارم میرم یه جایی که کلاغ پیری مثل تو قارقارش رو تو کلهام نکنه. (میرود)
کلید واژهها: نمایشنامه، نامادری (ننه)، دردونه (دختر ننه)، بهار (نادختری)، محیطبان، شاهزاده، ندیمه، مشاور اعظم، ننه سرما، دی، بهمن، اسفند، بهار، گرگ، خرگوش، سنجاب، کلاغ پیر
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.