معرفی کتاب: زمستون بود، ننه سرما از پنجره کلبهاش به برفها نگاه میکرد.
It was winter, Nane Sarma was looking at the snow fromthe window of her cottage.
یه روز ننه سرما از کلبه بیرون رفت و دید که برفها داره آب میشه و درختها جوونه زده. ننه سرما فهمید که بهار نزدیکه و عمو نوروز داره از سفر میاد.
One day, Nane Sarma went out of her cottage and saw that the snow was melting and the trees were sprouting. Nane Sarma realized that spring was near and Amo Nowruz was coming back from his trip.
عمو نوروز تو راهه
ننه سرما خوشحاله
برفها رو کرده پارو
خونه رو زده جارو
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، موسیقی، شعر کودکانه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.