معرفی کتاب: داشت باران میبارید. آراد کوچولو از پنجرۀ اتاقش به باغچه نگاه میکرد. او منتظر بود که باران تمام شود تا به حیاط برود.
بارون داره میباره
آراد جونی بیداره
از پنجره به باغچه
زل زده به یه غنچه
منتظره که بارون
تموم بشه رو ایوون
تا که بره به حیاط
با عشق و شور و نشاط
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان، موسیقی، آموزش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.