معرفی کتاب: سیسی و دیدی منتظر اتوبوس بودند. سیسی و دیدی سوار اتوبوس شدند. دیدی از روی صندلیاش بلند میشد و وسط اتوبوس راه میرفت و دوباره مینشست. همه از دستش عصبانی شده بودند. سیسی به دیدی گفت که باید آرام روی صندلی بنشیند. دیدی حرف سیسی را قبول کرد و نشست. همه او را دوست داشتند.
دی دی تویه اتوبوس
خودش رو خیلی کرد لوس
مدام در رفت و آمد
کسی اونو نداشت دوس
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان، موسیقی، آموزش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.