معرفی کتاب: یک مرد بازرگان بود که پسران او به دنبال کار و حرفه نمیرفتند. روزی بازرگان پسرانش را فرا خواند و آنها را نصیحت کرد و گفت: فرزندان من! انسانها به دنبال سه مقاماند که با چهار ویژگی به آنها میرسند. آن سه مقام: یک زندگی خوب، دو والا مقامی و سه پاداش اخروی.
چهار ویژگی عبارت است از: یک اندوختن مال از راه پسندیده، دو تلاش برای نگه داری از آن، سه بهتر شدن زندگی و خشنودی زن و فرزندان و چهار توشهی آخرت. پسر بزرگ به حرفهای پدرش گوش کرد و به دنبالشان رفت. پدرش به او دو گاو به نامهای شنزبه ونندبه داد که آنها را به مراتع میبرد. یک روز شنزبه در باتلاقی گیر کرد، به یکی از خدمتکارانش سپرد تا مراقب او باشد. خدمتکار پس از یک روز آمد و گفت شنزبه از دنیا رفت. در حالیکه شنزبه بعد از چند روز نجات پیدا کرد و در جایی خوش آب و علف مشغول چرا بود.
حیوانات در مرتعی جمع شده بودند که همگی از شیر بزرگ فرمان میگرفتند. صدای نعره شنزبه تن شیر را لرزاند و شیر که سرخوش و خندان بود به کنارهای رفت و دیگر شادی نمیکرد. دو شغال که کلیله و دمنه نام داشتند به شیر نگاه کردند. دمنه که حریص و جاه طلب بود ترس شیر را فهمید، نزد او رفت و گفت: ای شیر! من میتوانم بروم و گاو بزرگ را به این جا بیاورم تا از شما فرمانبرداری کند. شیر به او گفت: اگر این کار را بکنید به تو جایگاهی میدهم تا برای همیشه در امان باشی.
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، داستانی از کلیله و دمنه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.