معرفی کتاب: در جنگلی دور پانداها زندگی میکردند که گوشتخوار بودند، بعد از یکسری اتفاقات پانداها مجبور شدند گیاه بخورند. نسل به نسل عادتشان شد به جای گوشت، برگ درخت بامبو باشد. خانم پاندا دوست داشت تنها زندگی کند و به گوشهای در جنگل بامبو رفت.
خانم پاندا با کشیدن پنجههایش روی درختهای بامبو اطرافش علامت گذاشت و قلمرو خودش را مشخص کرد که پانداهای دیگر آنجا نیایند و بعد از آن راحت گرفت خوابید. چون برگ بامبو خورده بود و نمیخواست انرژی کمی را که از خوردن بامبوها به دست آورده بود را از دست ندهد. او ساعتهای زیادی مشغول خوردن برگهای بامبو بود تا شکمش سیر شود و دیگر وقت خوابیدن بود.
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، زیست شناسی جانوری
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.