معرفی کتاب: آن زمانی که خدا در دل من نور دمید، نوزده ساله جوانی بودم، در دلم زمزمهها بود و غزل، گاهگاهی که شدم خسته و تنها ز برون، میشنیدم ز درون نغمه و آوایی خوش. اول آهنگ سخن در هم بود، گوئیا از پس در یک نفرم چیزی گفت! درک معنا و نوا مشکل بود. کلمهای، خاطرهای یا غزلی، قسمتی مبهم و ناموزون بود، سخنش هر چه که بود، از نسیم وزش بوی خوشش شاد شدم، قدمش میمون بود. سعی کردم که ببینم دل دیوانه چه میگوید باز، او چه میخواهد گفت، خودنمایی میکرد، گر نبینی و نبویی، نبری لذت از این دیگر آن غنچه نمیروید باز. هر چه اندیشه توان داشت بجا آوردم تا ببینم سخنش چیست عیان، چون خط کودک ناخوانده کتاب، گفته دفتر عشق، خام و بشکسته و ناخوانا بود، گل در این گوشهی دل تنها بود. کمکمک فهم کلامش آسان، سخنش زیبا شد گوئیا یک نفر از راه رسید، آنجا بود آشنا بود ولی تنها بود. هر چه از عشق که در سینه نهان بود نثارش کردم، بوسهای بر لب پرمهر و عیارش کردم،…
کلید واژهها: آوای نور، عشق مناجات، محمد جان جان من است، فروغ عشق، جهان انوار، دوام حضور، هوالرضا، یوسف کنعان من، صحبت جانان، جذبه آسمانی، مردان خدا، آوای دل، کعبه عشق، عشق محمدی (ص)، نفس اماره، در خلوت دل، ای همه هستی، به یاد تو، وعده دیدار، (( مراقبه ))، رهایی، پیـر عشق، اشک شوق، سایه نشین، یار چهره گلگون، مناجات، محراب نیاز، آسمان عشق، گوهر خویشتن، راز ون یاز، عشق یاران، فروغ مهر جانان، آیت عشق، سخن دل
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.