معرفی کتاب: در یکی از شهرهای اقماری نزدیک تهران، همراه برادرم به ساخت و ساز مشغول و در منطقه بالای شهر تهران در ساختمانهای مجزا ولی شیک، و مدرّن، زندگی میکردیم و هر دو با خانواده خود، اعم از همسر، فرزند، و عروس، و نوه، درکنار هم شاد و خرسند بودیم.
خالق ما، عمر همسرم لاله، را در روی زمین، و در یک لحظه باورنکردنی، قطع، و فرمان عزیمت به دنیای باقی، را صادر فرمود.
بدینوسیله من، و خانوادهام رادر نبود خود، تنها و عزادار، و غمگین نمود.
فقدان همسرم، آنچنان برای شخص من، سنگین بود، که ماههادر سوک وی، در تنهائی اشک میریختم و با عکسها و فیلمهای باقی مانده از وی، خود را مشغول و افسوس رفتنش را میخوردم.
این وضعیت، و رفتار جسمی، و روحی من، موجب نگرانی اکثر افراد خانواده، و فامیل. دور، و نزدیک شده بود. در فرصتهای مختلف، تلفنی و حضوری، مرا تشویق به ازدواج مجّدد، میکردند: البته خود من نیزاز تعدادی بزرگان فامیل، و نزدیکان از اثرات و مسائل مختلف ازدواج مجّدد و مخاطرات، و ایجاد نگرانی، به خانواده و خیلی پیش آمد های ناگوار، پرسش هائی میکردم.
چنین تصمیمی برای من بسیار سخت، و دشوار و حتی غیر ممکن بود.
در ذهن و فکرم، نمیتوانستم آنرا تجزیه و تحلیل نمایم. همواره مانند حّل معادلات چند مجهولی، ساعتها سلولهای مغزم، مشغول، و اصلاً آرامش نداشتم.
در همین روزها، توسط یکی از دوستانم، که فامیل هم بودیم، و بیشتر از همه نگران سلامتی و روحیه من بود. تلفنی شماره مبایل یک خانم را به من داد. که مقیم اردبیل بوده، و گویا قصد تحصیل در دانشگاهی در تهران را دارد.
ظاهراً قصد ازدواج، و اقامت در تهران را، به یکی از آشنایان باز گو کرده است؟ از من خواست: اگر مایل باشم، و تمایل به ازدواج را دارم؟ با وی تماس، و قرار ملاقات، وهمدیگر را حضوراً به بینید.
تلفن به خانم اشاره شده زده شد. چند روز بعد برای آشنائی در جلو دانشگاه مربوطه قرار گذاشته شد.
روز وساعات ملاقات فرا رسید و ایشان از درب دانشگاه خارج، و بطرف خودرو سواری من، نزذیک، و با تعارف و عرض سلام و احوالپرسی به ماشینم سوارشد و پس از طی مسافتی، در کنار دیوار و نرده دانشگاه، توقف کردیم.
از آنجائیکه دوست و فامیل من، آقای شهاب، در هنگام دادن شماره تلفن گفته بود: این خانم، در یک سالگی ازدواج، شوهرش را در اثر سانحه تصادف از دست داده، و 26 ساله ازدواج نکرده، و پسر نوزاد خود را بزرگ نموده است.
من ضمن بیان نقطه نظرات خود، از این خانم سئوال کردم؟ بعد از اینهمه مدّت چرا قصد ازدواج داری؟…
کلیدواژهها: آشنائی، شرایط، مجادله، ازدواج، مهریه، آشنائی با فامیل جدید، ادب فروغ، ترک منزل، دومین اشتباه، برگشت، مسافرت به مشهد، تماشاگر صحنه، کینه توزی، سفر به جزیره قشم، خانم سرور برای همیشه رفت، تصادف در گردنه کوئین، هدیه سالگرد ازدواج، گوشواره طرح برگ، اولین سفر فروغ به خانه خدا، صبحانه در پارک چیتگر، ماهیهای آکواریوم جزیره هنگام، گل آفتاب گردان، جرّاحی تروئید فروغ، دلنوشته، دومین سفر حّج عمره مفرده با فروغ، خرید سواری چری از کمپانی به فروغ
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.