معرفی کتاب:داستان در مورد دختری به نام مروا هست که عاشق نویسندگی هست و رؤیای نویسندگی در سر داره و در این بین سرنوشت اون رو به راهی میکشونه که اتفاقات و حسهای جدیدی رو تجربه میکنه… چشماش مملو از اشک بود، پیراهنی رو توی آغوشش گرفته بود و مدام میگرفت جلوی صورتش و عمیق نفس میکشید، دود سیگار فضای اتاق رو پر کرده بود، کلمۀ برگرد رو مدام زیر لب تکرار میکرد. جلو رفتم و کنارش نشستم، دستمو روی دستش گذاشتم؛ سرد بود درست عین یه تیکه یخ، برگشت و زل زد تو چشمام، لب وا کرد چیزی بگه، که با صدای وحشتناکی از خواب پریدم….
کلید واژهها: رمان، داستان فارسی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.