معرفی کتاب: تیغهی خورشید به پشت پلکهای آنو خورد و خبر از صبح داد. آنو دنده به دنده شد و عنکبوتی بازیگوش از دیوارهی غار بر بازویش لیز خورد و هراسان از جا پرید. آنو که وحشت زده شده بود؛ فوراً پدر و مادرش را از خواب بیدار کرد و چیزی که دیده بود را روی دیوار غار نشان داد. پدرش با نقاشی روی دیوار غار به آنو فهماند که این چه موجودی هست. آنو از توضیحات پدرش شگفت زده شده بود. روی دیوار غار تصاویری دیده میشد که هر کدام معنی خاصی داشت بعضی از آنها هم درباره نقشه شکار و نحوه شکار کردن بود.
یه عنکبوت کمرو
لیز خورد رو دست آنو
از خواب پرید و ترسید
عنکبوته تیز جهید
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، شعر کودکانه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.