معرفی کتاب: دی دی عکس موزه را در کتاب دید و به سی سی گفت که او را به موزه ببرد. سی سی و دی دی به موزه رفتند. دی دی به کوزه و مجسمههای موزه دست میزد که نگهبان موزه آمد و به او گفت که نباید به چیزی دست بزند. دیدی به حرف نگهبان موزه گوش داد و با فاصله به مجسمهها نگاه میکرد.
دی دی داخله موزه
دست زده به یه کوزه
با هشداره نگهبان
پکر شد و پشیمان
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان، موسیقی، آموزش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.