معرفی کتاب: در دهکدهای زیبا، عمو رستم مزرعهای بسیار بزرگ داشت که برای سرسبزی آن خیلی زحمت کشیده بود. او در مزرعه درختهای زیادی کاشته بود. در گوشهای از مزرعه یک درخت زیبا و بزرگ سیب بود که عمو رستم آن درخت را خیلی دوست داشت. درخت سایۀ خوب و خنکی داشت و عمو هر وقت خسته میشد زیر درخت میرفت و استراحت میکرد. عمو رستم مهربان قسمت بزرگی از مزرعه را جدا کرده بود و بوتههای ذرت کاشته بود. همسر عمو رستم خاله گلی هم برای مراقبت از بوتههای ذرت، با گونی و لباسهای کهنه مترسکی ساخته بود. ذرتها شیرین و خوشمزه بود. خاله گلی وقتی ذرتها را میچید حتماً کمی از آنها را خشک میکرد و ذرت بوداده درست میکرد و به نوههایش میداد. عمو رستم چندتایی هم گوسفند داشت و برای آنها گوشۀ دیگر مزرعه، آغل بزرگی درست کرده بود، گوسفندها صبح به چرا میرفتند و عصر به آغل برمیگشتند. عمو، چند گاو را هم در طویله کنار آغل گوسفندان نگهداری میکرد. عمو رستم هر وقت که به مزرعه میرفت تا میوههای درختها را بچیند نوههایش را هم صدا میکرد تا به او کمک کنند. خاله گلی که عاشق سبزیجات بود، یک جایی را در مزرعه به کاشتن سبزی، بادمجان، گوجه و فلفل اختصاص داده بود. در وسط مزرعه جوی آب باریکی رد میشد که خاله گلی چند تا گل رنگارنگ دور جوی کاشته بود.
در دهکدهای زیبا
مزرعه داشت تماشا
عمو با خاله گلی
با گوسفندای نقلی
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان، آموزش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.