معرفی کتاب: کشور بزرگمان ایران سالهاست که شیری به خود ندیده و صدای غرش آن در بیشهها طنینانداز نشده…
بیش از یک قرن پیش در جنگلهای سرسبز و قشنگ حیوانهای مهربان و بازیگوش به همراه سلطان بزرگشان در کنار هم با خوشحالی زندگی میکردند.
شیر سلطان جنگل، پرندههای آوازهخوان، میمونهای زرنگ، خرس مهربان و… روزها میگذشت و همهی حیوانات با آرامش در کنار هم زندگی میکردند.
تا اینکه آدمها مجبور به انجام کارهای کشاورزی شدند، آنها برای انجام این کار باید خانه و زندگی تعداد زیادی از حیوانات را خراب میکردند و تعداد زیادی حیوان زبانبسته به دنبال انجام این کار از بین رفتند. از شیر گرفته تا پرندگان و… آخر آنها جایی برای زندگی کردن نداشتند.
بعد از آن حادثهی تلخ که تعداد زیادی از حیوانات جان خود را از دست دادند، بقیه چند سالی در امان بودند تا اینکه سر و کلهی شاهان و شاهزادههای ظالم و عاشق شکار پیدا شد. بیچاره حیوانات که نمیتوانستند یک زندگی راحت و با آرامش داشته باشند.
ولی این بار اتفاقهای خیلی بدتری افتاد، یکی از آن شاهزادههای ظالم ظل السلطان قاجار بود که بسیاری از حیوانات بیگناه را شکار کرده بود ولی به گفتهی خودش نتوانسته بود که حتی یک شیر را شکار کند. (خب نباید هم بتواند، شیر ایرانی آنقدر قوی و زورمند بوده که او نتوانسته شکارش کند.) ولی چه فایده باز هم آنها مردند و قلمروشان خالی شد. راستش آن حیواناتی را که ظل السلطان بیرحم شکار کرده بوده خوراک شیرها بودند پس شیرها آنقدر گرسنگی کشیدند تا تلف شدند. چه تصویر غمانگیزی دارد زندگی سلطان جنگل در ایران!!!
کلیدواژهها: کودک و نوجوانان، شیرها، داستان، شاهان و فرمانروایان، زیستگاه ( بومشناسی)
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.