معرفی کتاب: کفشدوزک خال خالی داشت پرواز میکرد که یک جنگل زیبا را از دور دید که درختان و گلهای زیبای زیادی داشت. او تصمیم گرفت که چند روزی در آنجا بماند و استراحت کند. کفشدوزک به سراغ گلها رفت و یک گل صورتی زیبا توجه اش را به خود جلب کرد.
آن گل صورتی زیبا ناراحت بود و داشت از دست شتههای مزاحم که داشتند شهد او را میمکیدند، فریاد میکشید.
کفشدوزک او را دید و به او سلام کرد و احوالش را پرسید.
گل صورتی نگاهی به کفشدوزک کرد و گفت: سلام پینه دوزک، میبینی که حالم خیلی بده…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، زیست شناسی جانوری
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.