معرفی کتاب: سلام بچهها من زینب هستم که تو یه خونه باصفا که داخل یه کوچه شلوغ و پر ماجرا هست زندگی میکنم. لب حوض نشسته بودم و داشتم خاطراتم را میخواندم، امروز پنجشنبه هست.
زینب کنار حوض آب
رفت به سراغ خاطرات
گفت: کوچمون شلوغه
خبرها توی بوقه
من و زهرا رفته بودیم توی کوچه بازی کنیم که مادربزرگ زهرا سرش را از لای در بیرون آورد و گفت: زهرا جان! با دوستت بیا کلوچه پختم. کمی بعد مادر بزرگ شروع به قصه گفتن کرد.
پیچید بوی کلوچه
تو سرتاسر کوچه
مادربزرگ زهرا
گفت: دخترم! زود بیا!
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، شعر کودکانه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.