معرفی کتاب: در جزیرهای به نام سوماترا فیلی به دنیا آمد. پدر و مادرش اسم او را نمک گذاشتند. نمک کم کم بزرگ شد و توانست با پدر و مادر خود صحبت کند. حالا نمک تقریباً سه سال داشت و میتوانست کارهای خود را انجام دهد و حتی به پدر و مادر خود کمک کند.
اما نمک خیلی غمگین بود و احساس تنهایی میکرد. وقتی پدر و مادر او این موضوع را فهمیدند به او گفتند: تو دیگر بزرگ شدهای! و باید بروی برای خودت دوست پیدا کنی تا بتوانی بازی کنی و خوشحال باشی. نمک تصمیم گرفت که برود و برای خود دوست پیدا کند…
کلیدواژهها: کودکان،داستان کودکانه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.