معرفی کتاب: شب بود و آسمان زیبا پر از پولک پولک ستاره، ماه میدرخشید و میخندید.حاج قاسم یک نقشهی خیلی باحال و ماهرانه کشیده بود. ماه از این نقشه خبر داشت و برای همین خوش حال بود و میخندید.
پولک پولکهای ستاره از ماه نورانی پرسیدند: ماجرا چیه؟ ماه با لبخند گفت: اینجا بهترین جای دنیا با بهترین آدمهاست. خودتون امشب ماجرا رو میبینید وبعد ماجرا رو برای ستارههای دیگه هم تعریف کنین.
عباس کنار سنگر ایستاده بود که حاج قاسم را دید، بعد از اینکه با هم کمی صحبت کردند، حاج قاسم به عباس گفت: میای باهم بریم خط؟ عباس گفت: هرجا شما بگید من میام. عباس و زارع منصوری که دوست و همشهری حاجی بود، از سه راهی مرگ رد شدند. سه راهی مرگ جای خیلی خیلی خطرناکی بود که به آنجا عراقیها خیلی تیر اندازی میکردند ولی همان طور که حاج قاسم به آنها گفته بود که خدا کمک میکند ما از اینجا به سلامت رد شویم، از آنجا به سلامت رد شدند…
کلیدواژهها: کودکان، دفاع مقدس
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.