معرفی کتاب: هفت اقلیم در جهان وجود داشت که شامل سرزمینهای زیر میشد: ۱٫ سرزمین ملوکالطوایفی گِنجارستان و قلمروی دیوهای سپید ۲٫ سرزمین ملوکالطوایفی شِنگارستان، دیوهای سیاه همسایه آنها و پادشاهی مائورستان ۳٫ سرزمینهای گرم و خشک کویری غیرقابل سکونت جنوب ۴٫ سرزمین آلِنسیا در سواحل غربی دریای بزرگ میانه و سرزمین سیکلوپیا ۵٫ سرزمین ویران گومارایا به مرکزیت شهر گوموریا که در شرق دریای میانه قرار داشته و توسط دیوها و اِلفهای متحد تحت امر آگریمون تسخیر و تقسیم شده بود. ۶٫ پادشاهی تالماریا در سرزمینهای سردسیر شمال سرزمین آلنسیا که متحد اصلی و درجه یک آگریمون بود. ۷٫ سرزمینهای سرد و یخی غیرقابل سکونت شمال. در ابتدا تنها آسمانها و زمین وجود داشت. سپس، خداوند متعال که توسط انسانها ایزد نامیده شد، آب را به وجود آورد و جانوران و گیاهان پدید آمدند. پس از مدتها، حدود پنج هزار سال پیش انسان آفریده شد. نخستین انسانها، یک زوج بودند که نامی نداشتند و از همین رو پدر اعظم و مادر اعظم نامیده شدند. پیش از انسانها، موجوداتی آسمانی یا جادویی نیز وجود داشتند که تهدیدی برای بشر محسوب نمیشدند. از زمان پیدایش انسانها، سه عصر پدید آمد که به شرح زیر است:
عصر نخست یا عصر پیدایش: در این عصر که ۲۵۰۰ سال طول کشید، انسانها بدوی، نیمه وحشی، و غارنشین بودند و در اواخر این دوره، آتش کشف و کشاورزی ابداع و انسان وارد دوره دوم شد.
عصر دوم یا عصر تمدن: در این عصر که ۲۰۰۰ سال طول کشید، انسانها به کشاورزی، دامداری، سفالگری، و ساخت و ساز پرداختند. در این دوره بود که دو دسته از جادوگران به وجود آمدند: جادوگران سپید و جادوگران سیاه. جادوگران سپید خردمند و حامی ارزشهای بنیادین بشری مانند نهاد خانواده، آزادی و حق زندگی در سایه عدالت برای همه انسانها بودند، ولی جادوگران سیاه دارای افکاری تیره بوده و از تباهی و فساد اخلاقی حمایت میکردند. انسانها که از نطفه پدر اعظم و مادر اعظم به وجود آمده بودند، در این دوره به صورت اقوام گوناگون در آمدند و تمدنهای گوناگون بشری را پدید آوردند. در پایان این دوره، گنجارها به همراه جنیان، آلنسها، و گومارها، در سلسله نبردهایی خونبار، دیوها را شکست دادند و گرشاسپ پادشاه گنجارها توانست دستبند آگریمون، جادوگر سیاه بسیار قدرتمند و همچنین خنجر دروغکش را به چنگ آورد. او در حین نوشیدن آب، جان خود را بر اثر شلیک یک فرد ناشناس از دست داد و از آن پس اثری از آن اشیا یافت نشد.
عصر سوم یا عصر شکوه: در این عصر که حدود پنج قرن پیش از زمان وقوع رخدادهای این داستان شروع شده بود، انسانها به پیشرفتهای زیادی نائل آمدند، اما در قرن آخر، دچار خطرهای بسیار زیادی نیز شدند. آگریمون سرکشی کرده و همه دیوان و موجودات تباه جهان را فراخواند تا انسانها را نابود کند، باقی ماندههایشان را برده خود سازد، و خود نیز خدای جدیدشان باشد. مردوک که یک سیکلوپ دارای تواناییهای ویژه بود، تدریجاً قدرتهای زیادی به دست آورده و همپیمان آگریمون شد.
جادوگران سپید و سیاه مشغول به نبرد با یکدیگر شدند و در این دوران، دیوان و الفها به سرزمینهای انسانها یورش بردند. پادشاهی گومارایا سقوط کرد و گنجارستان و شنگارستان نیز به چند تکه تقسیم شدند. در چنین شرایط خطرناک و تباهی بود که کمتر کسی امید به بهبود زندگیاش و کشورش داشت، اما در پیشگوییهای جادوگران سپید آمده بود که روزی جرقهای در دل تاریکی زده خواهد شد و آگریمون نابود خواهد گشت…
کلیدواژهها: داستان تخیلی، فارسی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.