معرفی کتاب: رمان «بوسهی خداوند» با ژانر علمی_تخیلی و درونمایهی تراژدی در حقیقت نام یکی از رؤیاهای شفاف بسیار عمیق و زیبایی بود که من سالها پیش در شبی آرام تجربه نمودم. وقتی ناگهان به دنیای رؤیا که شبیه فیلمی هیجانانگیز بود وارد شدم؛ خودم را در نقش شخصیت اول داستان یافتم! چهارشنبه سیام مارس سال ۲۰۳۳ میلادی. من دکتر جان گِرِی متخصص فیزیک و مکانیک کوانتوم به همراه دکتر جین مارشال متخصص بیولوژی، زوج دانشمندی بودیم که بهمنظور انجام پروژهای تحقیقاتی از کالیفرنیا به منطقهای قطبی اعزام شده بودیم. ما در خانهای نزدیک به حومهی شمالیترین شهر ایالت آلاسکا اقامت داشتیم؛ و به مدت هجده ماه متوالی در این ناحیهی دورافتاده از زمین به کاوش و سنجش امواج خورشیدی میپرداختیم. زندگی ما روال عادی خود را طی میکرد؛ و امیدوار بودیم تا سه روز دیگر آزمایشهای اصلی را به پایان برسانیم و به خانه خودمان در کالیفرنیا برگردیم. آه که چقدر ساده و خوشخیال بودیم. وقتی در اواسط خورشیدگرفتگی، شهابسنگی با نور سبز فسفری در آسمان تیره درخشید؛ و تکهای نسبتاً درشت از آن در گودالی درست بغل خانهمان سقوط کرد؛ سادهلوحانه میپنداشتم که شانسی بزرگ و خارقالعاده به ما رو کرده. اما اینطور نبود. در کنار شکاف عمیق محل سقوط شهاب، مقدار تشعشعات خورشیدی ناگهان افت کرده و به صفر میرسید. انگار که زمان در این نقطه متوقف شده بود! بهجز پرتوهای نور سفید و سبز، هیچ فرکانس دیگری وجود نداشت. هشداری آشکار برای دانشمندی نابغه که از شدت هیجان، کور شده و واقعیتی به آن وضوح را نمیدید. نمیخواستم فرصت اکتشافی عالی را ازدست بدهم؛ پس با عجله در سراشیبی گودال پایین رفتم. از بس دستپاچه شده بودم که تمرکزم را از دست دادم. ناگهان سنگی زیر پایم لیز خورد؛ و به سمت شهاب نورانی در عمق دره سقوط کردم. جینی که چیزی جز نوری کورکننده در عمق گودال نمیدید؛ و هیچ صدایی از من نمیشنید؛ با چابکی تمام خودش را به پایین رساند؛ اما کمترین اثری از همسرش ندید. پس درحالیکه چشمانش کاملاً بسته بودند؛ با انگشتان سرگردانش زمین و دیوار منجمد را لمس کرد؛ تا به حفرهای بزرگ رسید. بدون درنگ قدمی به جلو برداشت؛ و درست بیست و چهار ثانیه بعد از من به دروازهی درخشان پا گذاشت. طی اتفاقی ماوراءطبیعی من به یکصد و هفتادوشش سال آینده سفر کردم؛ و دنیا را نابود شده و غرق در تاریکی یافتم. جینی، لباسهایم و حتی خانهمان، همه غیب شده بودند؛ شهرها سوخته بودند؛ و هیچ اثری از انسانها نبود…
کلید واژهها: کورسویی در اعماق تاریکی، سقوط رعد، زخم ها، دختر خورشید، ضیافت کابوس ها، نابخشودنی، یادآوری، نفس بهشتی، مجری عدالت، آغازی بر پایان، آخرین استراتژی، شیطان صفت، یک مرد در برابر دو لشکر، لبه ی آخرالزمان، لبریز از تاریکی، مراقب پشت سرت باش!، معامله با مرگ، شش متحد، جعبه ی پاندورا
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.