معرفی کتاب: اسب آبی در برکهای در آفریقا زندگی میکرد. او دوست داشت ازدواج کند برای همین دهانش را ۱۸۰ درجه باز کرد و دل یکی از اسبهای آبی را برد و با او ازدواج کرد. اسب آبی و همسرش روزها در آب برکه میماندند و استراحت میکردند و شبها با هم اطراف برکه قدم میزدند و از گیاهان میخوردند.
همسر اسب آبی برکه را خیلی دوست داشت و آنجا میماند و حتی زیر آب میخوابید و منتظر بود تا بچهاش به دنیا بیاید. اسب آبی بعضی از روزها از آب بیرون میرفت و برای همسرش غذا میآورد. او وقتی در روز بیرون میرفت رنگ پوستش قرمز میشد چون مادهای از پوستش ترشح میشد و او را در برابر اشعه فرابنفش خورشید محافظت میکرد و باعث میشد که باکتریها روی پوستش رشد نکنند.
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، زیست شناسی جانوری
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.