معرفی کتاب: خورشید از پشت تیغههای کوه طلوع کرد. اینانا بیدار شد و با بقیه مردهای قبیله باقیمانده غذای شب گذشته را خوردند. آنها باید باز هم برای شکار به جنگل میرفتند. اینانا چند استخوان را به پسر کوچولویش آنو داد تا با آنها بازی کند و سرگرم باشد و بهانه او را نگیرد. اینانا تصویر فیلی را روی دیوار غار کشید و مردان قبیله فهمیدند که آماده رفتن به جنگل بشوند برای شکار کردن یک فیل که کار خیلی سختی هم بود ولی اگر موفق میشدند تا چند هفته غذای کافی خواهند داشت.
اینانا رو به همسرش اریکا کرد و به او فهماند که در نبود او، آهویی را که شکار کردهاند روی آتش کباب کند و به بچهها و زنها که در غار بودند بدهد تا آنها از شکار برگردند…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، دوره تحول کشاورزی انسانهای نخستین
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.