معرفی کتاب: دل یه دختر کوچولویی بود که با مامان و باباش تو یه جنگل قشنگ زندگی میکرد. بابای دل یه کلبۀ چوبی بزرگ و زیبا درست کرده بود که کنار یه درخت دیوی دیوی بود. دل یه سگ کوچولوی پشمالو به اسم برفک هم داشت. اونا یه الاغ هم داشتند که خیلی بامزه بود و چون یه گوش داشت، دل اسمش رو گذاشته بود یه گوش. یه گوش اولش کمی تنبل بود ولی دل هر روز یه هویج میبست به نخ و میانداخت جلوش، یه گوش تا میخواست هویج رو بگیره، دل نخ رو میکشید و یه گوش مجبور میشد دنبال هویج بدوه. دل این بازی رو با یه گوش خیلی انجام داد تا این که اون الاغ زرنگی شد. بابای دل با یه گوش میرفت تو مزرعه و کارهاش رو انجام میداد. بابا تو مزرعه هویج، توت فرنگی و ذرت کاشته بود؛ که با یه گوش محصولات مزرعه رو میبرد تو روستا و می فروخت.
تو جنگلی پر درخت
خانوادهای خوشبخت
کلبهای داشتن چوبی
کنار دیوی دیوی
یه الاغ ناقلا
یه گوش بودش و بلا
کلیدواژهها: کودکان، شعر کودکان، موسیقی، آموزش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.