معرفی کتاب: چشمانم اولین بار بود که رو به دریاچه مهارلو باز میشد. احساس عجیب و غریبی داشتم. وای خدای من! سالها این دریاچه را در کتابهای درسیام دیده بودم ولی فکر نمیکردم اینقدر زیبا باشد. چقدر در امتحان درس جغرافیا این سؤال آمده بود. خدا را شکر نمره جغرافیام همیشه خوب بود. خدا را شکر قایق سواری در دریاچه را تجربه میکنم و اینجا را از نزدیک میبینم.
به محض رسیدن به لب دریاچه کتانیهایم را در آوردم و توی آب رفتم. دمای آب خوب بود. نه سرد و نه گرم. بلورهای نمک فضا را قشنگ کرده بود چشم انداز خوبی داشت. خورشید داشت روی آب دریاچه میرقصید.
غرق در این همه زیبایی بودم که یکدفعه موجودات کوچکی پاهایم را قلقلک دادند نگاهشان کردم عجیب و غریب بودند یک لحظه ترسیدم و جیغ کشیدم نکند به من آسیب برسانند؟! اینها اینجا چه کار میکنند؟ حواسم را جمع کردم. آهان! اینها کرم آب شور هستند. با خودم گفتم هی دختر! کرم آب شور چیه؟ اینکه در کتابهای چند صد سال پیش آمده. اینها آرتمیا، یک نوع سخت پوست هستند که از جلبکهایی تغذیه میکنند که باعث شده رنگ دریاچه صورتی بشه…
کلیدواژهها: کودکان، داستان کودکانه، محیط زیست
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.